علمی-پژوهشی
ملیحه خدابنده؛ فاطمه رجائی؛ علی جلینی؛ مصطفی مومنی
چکیده
مقاصد شریعت اغراضی هستند که در وضع احکام شریعت برای جلب مصالح اخروی و دنیوی و تحقق خیرات برای انسانها و دفع مفاسد و شرور از آنها، از ناحیه شارع دنبال شده است؛ هدف این تحقیق بررسی اهداف و مقاصد شریعت از دیدگاه فلاسفه اسلامی است و بنابراین مسأله آن عبارت است: از دیدگاه ابنسینا و ملاصدرا، به عنوان دو فیلسوف مسلمان، مقاصد شریعت و نقش ...
بیشتر
مقاصد شریعت اغراضی هستند که در وضع احکام شریعت برای جلب مصالح اخروی و دنیوی و تحقق خیرات برای انسانها و دفع مفاسد و شرور از آنها، از ناحیه شارع دنبال شده است؛ هدف این تحقیق بررسی اهداف و مقاصد شریعت از دیدگاه فلاسفه اسلامی است و بنابراین مسأله آن عبارت است: از دیدگاه ابنسینا و ملاصدرا، به عنوان دو فیلسوف مسلمان، مقاصد شریعت و نقش آن در تنظیم و تکامل دانش فقه و نیز تثبیت و تعمیق رویکردهایی مانند فقه حکومتی چگونه تبیین شده است؟ این پژوهش با روش تحلیلی–توصیفی و بر مبنای مطالعات کتابخانهای انجام شده است. بر حسب یافتههای تحقیق، این دو فیلسوف با روششناسی عقلی خویش به تحلیل و تقسیم مقاصدالشریعه پرداختهاند؛ مبانی آنها، به خاطر نزدیکی با فقه حکومتی در غایت(اداره اجتماع) پشتوانه محکمی برای فلسفه فقه حکومتی محسوب میشود. در نتیجه از این دیدگاه تقرب الهی و متذکر شدن انسان به ذکر الله مهمترین مقصد وضع احکام عبادی، تشکیل حکومت و اجرای سیاست الهی در جهت هدایت و راهنمایی و تکامل اجتماع بهسوی خداوند و تنظیم و اداره معاش جامعه توسط انبیا مهمترین مقصد در وضع احکام سیاسی و حفظ جان، نسل و مال بهعنوان اصلیترین قواعد بنیادین در کشف مقاصدالشریعه در حوزه قواعد حقوقی شریعت هستند.
علمی-پژوهشی
احمد طیبی
چکیده
مقاله حاضر با عنوان «تحلیل تطبیقی روششناسی ملاصدرا و کانت در تبیین واقعیت و معرفت»، به بررسی دو نظام فلسفی متفاوت در پاسخ به مسئله امکان شناخت و حدود واقعیت میپردازد. مسئله اصلی تحقیق آن است که چگونه این دو فیلسوف با تکیه بر پیشفرضهای متافیزیکی متفاوت، به تبیین واقعیت و معرفت پرداختهاند و این تفاوتها چگونه در روششناسی ...
بیشتر
مقاله حاضر با عنوان «تحلیل تطبیقی روششناسی ملاصدرا و کانت در تبیین واقعیت و معرفت»، به بررسی دو نظام فلسفی متفاوت در پاسخ به مسئله امکان شناخت و حدود واقعیت میپردازد. مسئله اصلی تحقیق آن است که چگونه این دو فیلسوف با تکیه بر پیشفرضهای متافیزیکی متفاوت، به تبیین واقعیت و معرفت پرداختهاند و این تفاوتها چگونه در روششناسی آنها بازتاب یافته است. فرضیه پژوهش آن است که تمایز در مبانی هستیشناختی، به تفاوت در روشهای فلسفی این دو متفکر انجامیده است. روش تحقیق توصیفی–تحلیلی و مبتنی بر منابع کتابخانهای است. در این پژوهش، دیدگاههای ملاصدرا بر پایه اصولی همچون اصالت وجود، تشکیک در هستی، حرکت جوهری و علم حضوری، در برابر نظریه ایدئالیسم استعلایی کانت قرار گرفته و تحلیل شده است. یافتهها نشان میدهد که ملاصدرا با پیوند عقل و شهود، معرفت را نوعی حضور وجودی و شهودی حقیقت در ذهن میداند، در حالیکه کانت با محدود ساختن شناخت به پدیدار و تمایز میان نومن و فنومن، معرفت را امری حاصل از ساختار ذهنی انسان تلقی میکند. نتیجه نهایی پژوهش آن است که گرچه هر دو فیلسوف به دنبال پاسخی برای حدود و امکان معرفتاند، اما بهواسطه روششناسی متفاوت خود، به نظامهایی ناهمگون دست مییابند که از تفاوت در مبانی متافیزیکی آنها ریشه میگیرد.
علمی-پژوهشی
سیدمحمدصادق آتش زر؛ مهدی منفرد؛ سیدمحمدمهدی نبویان
چکیده
مسأله: عاَلمِ مُثُل و مثال، از مباحثِ مهمّی است که از ابتدایِ تاریخِ فلسفه حضور داشته است. برخی غفلت از عالَمِ میانه را موجبِ بحران در اندیشۀ غرب دانستهاند. این مسأله در فلسفۀ تطبیقی دوچندان اهمّیت مییابد. این رویکرد، بدونِ وجودِ ساحتِ فراتاریخ و عالَمِ میانه، ممکن نخواهد بود.
روش: این تحقیق با روش توصیفیتحلیلی، با گردآوریِ کتابخانهای ...
بیشتر
مسأله: عاَلمِ مُثُل و مثال، از مباحثِ مهمّی است که از ابتدایِ تاریخِ فلسفه حضور داشته است. برخی غفلت از عالَمِ میانه را موجبِ بحران در اندیشۀ غرب دانستهاند. این مسأله در فلسفۀ تطبیقی دوچندان اهمّیت مییابد. این رویکرد، بدونِ وجودِ ساحتِ فراتاریخ و عالَمِ میانه، ممکن نخواهد بود.
روش: این تحقیق با روش توصیفیتحلیلی، با گردآوریِ کتابخانهای و رویکردی تطبیقی به مطالعۀ مُثُلِ افلاطونی و عالَمِ مثال در اندیشۀ سهروردی و ساحتِ زبان در اندیشۀ هیدگر خواهد پرداخت.
یافتهها: در اندیشۀ سهروردی عالَمِ مثال، ساحتی خیالین، حقیقی و عینی است که برخلافِ مُثُل، دارای مقدار و شکل است. هیدگر، از منتقدانِ مُثُلِ افلاطونی است؛ با اینحال، در رابطه با زبان، از ساحتی خیالین، حقیقی و عینی سخن میگوید که دارایِ مقدار و شکل میباشد. در مواردی از ساحتی حقیقیتر، مانندِ ذاتِ هنر، سخن گفته که فاقدِ مقدار و شکل است.
نتیجه: هیدگر نیز به امری چون عالَمِ مُثُل و مثال معتقد است؛ امّا منتقدِ تفسیری از آن است که بر حقیقت به معنایِ مطابقت تأکید میکند. هیدگر نحوۀ حضورِ مراتبِ هستی و شناختِ آنها را مبتنی بر آشکارگی میداند. سهروردی نیز بر نور تأکید کرده و شناخت را از سنخِ علمِ حضوریای دانسته که مبتنی بر مطابقت نیست.