علمی-پژوهشی
فلسفه
محمد حسن یعقوبیان
چکیده
شناخت حکمت متعالیه، مرهون توجه به اضلاع ثلاثه آن یعنی حکیم، هندسه معرفتی حکمت متعالیه و تعین فرهنگی-اجتماعی آن است. مسئله اصلی این پژوهش: ضلع سوم یعنی تعین فرهنگی-اجتماعی حکمت متعالیه است که شامل زمینه و زمانه شکلگیری حکمت متعالیه و کنش فلسفی صدرا نسبت به آنهاست. روش: به شکل توصیفی-تحلیلی است تا ضمن بررسی توصیفیِ پیشینه، پسینه و حالِ ...
بیشتر
شناخت حکمت متعالیه، مرهون توجه به اضلاع ثلاثه آن یعنی حکیم، هندسه معرفتی حکمت متعالیه و تعین فرهنگی-اجتماعی آن است. مسئله اصلی این پژوهش: ضلع سوم یعنی تعین فرهنگی-اجتماعی حکمت متعالیه است که شامل زمینه و زمانه شکلگیری حکمت متعالیه و کنش فلسفی صدرا نسبت به آنهاست. روش: به شکل توصیفی-تحلیلی است تا ضمن بررسی توصیفیِ پیشینه، پسینه و حالِ در گذشته حکمت متعالیه و تحلیل کنش معرفتی او در آن شرائط، فهم واضحتری از وضع کنونی ما به دست آید.یافتهها: حاکی از آن است که پیشینه این نظام فلسفی از مدرسه حلّه و سنّت حکمی شیراز تا سیاست انسجامگرایی در وحدت سرزمینی و رویکرد شیعی در فرهنگ صفویه است. پسینه آن نیز تا رسیدن به سنت حکمی تهران و قم و سایر فرهنگها، بازخوانی حِکمی و انسجامگرای صدرائی از تنوعات معرفتیِ درونفرهنگی و رویکرد دینی به علم را نشان میدهد.نتیجه: عدم تلقی آخرتگرایانه صرف به علم و توجه به نظام بازتر آموزشی،رویکرد تطبیقی،زمان این-جهانی و مکان و موقعیّت سرزمینی و التفات موازی به زندگی انضمامی در کنار ابعاد الهیاتی، از جمله مولفههای مهم در فهم و ترمیم طرحواره صدرائی و نسبت آن با وضعیت معاصر ماست که میتواند رهگشای صیرورت و تکامل فلسفی ما باشد.
علمی-پژوهشی
فلسفه
علی فتحی
چکیده
حکمت متعالیة صدرالمتألهین بر مبانی و مضامینی چون اصالت وجود، وحدت وجود و تشکیک مراتب آن استوار است و این مبانی در تبیین معرفتشناسی او نقش اساسی دارند. صدرا با طرح نظریه مساوقت علم و وجود، تفسیری وجودی از معرفت ارائه داده که در آن علم نه صرفاً امری ذهنی، بلکه نحوی از تحقق وجودی است. این مقاله در پی پاسخ به این پرسش است که چگونه تبیین ...
بیشتر
حکمت متعالیة صدرالمتألهین بر مبانی و مضامینی چون اصالت وجود، وحدت وجود و تشکیک مراتب آن استوار است و این مبانی در تبیین معرفتشناسی او نقش اساسی دارند. صدرا با طرح نظریه مساوقت علم و وجود، تفسیری وجودی از معرفت ارائه داده که در آن علم نه صرفاً امری ذهنی، بلکه نحوی از تحقق وجودی است. این مقاله در پی پاسخ به این پرسش است که چگونه تبیین وجودی از علم در اندیشه صدرا میتواند توجیهی برای معرفت در معنای عام آن و نظریه مطابقت فراهم آورد؟این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی و از طریق بازخوانی آثار صدرا و برخی شارحان او، این مسئله را مورد مطالعه قرار داده است. یافتههای پژوهش نشان میدهند که معرفت در فلسفه صدرا در یک پیوستار تشکیکی از مراتب وجودی قرار میگیرد که در آن علم حصولی، بالمآل به علم حضوری بازمیگردد. در این راستا، صدرا «نظریه انشاء» را جایگزین «نظریه انطباع» کرده و معتقد است که ذهن، نه صرفاً دریافتکننده منفعل صور، بلکه خالق وجودات علمی در ساحت معرفتی خود است. از این منظر، نظریه مطابقت نیز نه به معنای انطباق صورت ذهنی با شیء خارجی، بلکه به معنای «حمل حقیقت بر رقیقت» در مراتب وجودی تعریف میشود. بدین ترتیب، فلسفه صدرا امکان ارائه «تبیینی وجودشناختی» از معرفت را فراهم میآورد که در آن دوگانگی میان ذهن و عین به نحوی بنیادین برطرف میشود.