واکاوی مقاصد الشریعه در فقه، از دیدگاه ملاصدرا و ابن سینا
صفحه 1-30
https://doi.org/10.30465/cw.2025.49801.2070
ملیحه خدابنده بایگی؛ فاطمه رجائی؛ علی جلینی؛ مصطفی مومنی
چکیده مقاصد شریعت اغراضی هستند که در وضع احکام شریعت برای جلب مصالح اخروی و دنیوی و تحقق خیرات برای انسانها و دفع مفاسد و شرور از آنها، از ناحیه شارع دنبال شده است؛ هدف این تحقیق بررسی اهداف و مقاصد شریعت از دیدگاه فلاسفه اسلامی است و بنابراین مسأله آن عبارت است: از دیدگاه ابنسینا و ملاصدرا، به عنوان دو فیلسوف مسلمان، مقاصد شریعت و نقش آن در تنظیم و تکامل دانش فقه و نیز تثبیت و تعمیق رویکردهایی مانند فقه حکومتی چگونه تبیین شده است؟ این پژوهش با روش تحلیلی–توصیفی و بر مبنای مطالعات کتابخانهای انجام شده است. بر حسب یافتههای تحقیق، این دو فیلسوف با روششناسی عقلی خویش به تحلیل و تقسیم مقاصدالشریعه پرداختهاند؛ مبانی آنها، به خاطر نزدیکی با فقه حکومتی در غایت(اداره اجتماع) پشتوانه محکمی برای فلسفه فقه حکومتی محسوب میشود. در نتیجه از این دیدگاه تقرب الهی و متذکر شدن انسان به ذکر الله مهمترین مقصد وضع احکام عبادی، تشکیل حکومت و اجرای سیاست الهی در جهت هدایت و راهنمایی و تکامل اجتماع بهسوی خداوند و تنظیم و اداره معاش جامعه توسط انبیا مهمترین مقصد در وضع احکام سیاسی و حفظ جان، نسل و مال بهعنوان اصلیترین قواعد بنیادین در کشف مقاصدالشریعه در حوزه قواعد حقوقی شریعت هستند.
«واکاوی تعین فرهنگی- اجتماعی حکمت متعالیه و نسبت آن با دوره معاصر ما»
صفحه 1-31
https://doi.org/10.30465/cw.2025.50811.2085
محمد حسن یعقوبیان
چکیده شناخت حکمت متعالیه، مرهون توجه به اضلاع ثلاثه آن یعنی حکیم، هندسه معرفتی حکمت متعالیه و تعین فرهنگی-اجتماعی آن است. مسئله اصلی این پژوهش: ضلع سوم یعنی تعین فرهنگی-اجتماعی حکمت متعالیه است که شامل زمینه و زمانه شکلگیری حکمت متعالیه و کنش فلسفی صدرا نسبت به آنهاست. روش: به شکل توصیفی-تحلیلی است تا ضمن بررسی توصیفیِ پیشینه، پسینه و حالِ در گذشته حکمت متعالیه و تحلیل کنش معرفتی او در آن شرائط، فهم واضحتری از وضع کنونی ما به دست آید.یافتهها: حاکی از آن است که پیشینه این نظام فلسفی از مدرسه حلّه و سنّت حکمی شیراز تا سیاست انسجامگرایی در وحدت سرزمینی و رویکرد شیعی در فرهنگ صفویه است. پسینه آن نیز تا رسیدن به سنت حکمی تهران و قم و سایر فرهنگها، بازخوانی حِکمی و انسجامگرای صدرائی از تنوعات معرفتیِ درونفرهنگی و رویکرد دینی به علم را نشان میدهد.نتیجه: عدم تلقی آخرتگرایانه صرف به علم و توجه به نظام بازتر آموزشی،رویکرد تطبیقی،زمان این-جهانی و مکان و موقعیّت سرزمینی و التفات موازی به زندگی انضمامی در کنار ابعاد الهیاتی، از جمله مولفههای مهم در فهم و ترمیم طرحواره صدرائی و نسبت آن با وضعیت معاصر ماست که میتواند رهگشای صیرورت و تکامل فلسفی ما باشد.
تحلیل وجودی معرفت در حکمت متعالیه و نسبت آن با نظریة مطابقت
صفحه 33-64
https://doi.org/10.30465/cw.2025.51215.2092
علی فتحی
چکیده حکمت متعالیة صدرالمتألهین بر مبانی و مضامینی چون اصالت وجود، وحدت وجود و تشکیک مراتب آن استوار است و این مبانی در تبیین معرفتشناسی او نقش اساسی دارند. صدرا با طرح نظریه مساوقت علم و وجود، تفسیری وجودی از معرفت ارائه داده که در آن علم نه صرفاً امری ذهنی، بلکه نحوی از تحقق وجودی است. این مقاله در پی پاسخ به این پرسش است که چگونه تبیین وجودی از علم در اندیشه صدرا میتواند توجیهی برای معرفت در معنای عام آن و نظریه مطابقت فراهم آورد؟
این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی و از طریق بازخوانی آثار صدرا و برخی شارحان او، این مسئله را مورد مطالعه قرار داده است. یافتههای پژوهش نشان میدهند که معرفت در فلسفه صدرا در یک پیوستار تشکیکی از مراتب وجودی قرار میگیرد که در آن علم حصولی، بالمآل به علم حضوری بازمیگردد. در این راستا، صدرا «نظریه انشاء» را جایگزین «نظریه انطباع» کرده و معتقد است که ذهن، نه صرفاً دریافتکننده منفعل صور، بلکه خالق وجودات علمی در ساحت معرفتی خود است. از این منظر، نظریه مطابقت نیز نه به معنای انطباق صورت ذهنی با شیء خارجی، بلکه به معنای «حمل حقیقت بر رقیقت» در مراتب وجودی تعریف میشود. بدین ترتیب، فلسفه صدرا امکان ارائه «تبیینی وجودشناختی» از معرفت را فراهم میآورد که در آن دوگانگی میان ذهن و عین به نحوی بنیادین برطرف میشود.
واسپاری «تقدم و تأخر» به «معیت» در جریان سه سیر فلسفی (نگاه ماهوی، اصالت وجود وحدت تشکیکی و وحدت شخصی)
صفحه 65-92
https://doi.org/10.30465/cw.2025.51498.2096
مهدی سعادتمند؛ علی بابایی
چکیده اهمیت سنجش میان «تقدم و تأخر» با مقابل آن یعنی «معیت»، در بازنمایی رابطه معروضات آنهاست. این مفاهیم، عارض بر موضوعات اساسی و متفاوت هر یک از رویکردهای مشهور فلسفی میگردند. مسأله مقاله این است که: با تغییر در نگاه فلسفی از رویکرد ماهوی تا اصالت و وحدت تشکیکی وجود و سپس وحدت شخصیه وجود، رابطه تقدم و تأخر با معیت چه نسبتی مییابد؟ به کارگیری روش توصیفی- تحلیلی، با هدف کشف ارتباط مذکور، ما را به این یافتهها میرساند که وحدت، کثرت و تشکیک از شاخصههای تعیین کننده این نسبت هستند. در سیر ماهوی، متناسب با کثرت و تشکیک تفاضلی ماهوی، اصل با تقدم و تأخر در انواع متعدد است، اما در سیر وجودی با چرخشی کامل و در تلازم با اصالت و وحدت وجود، معیت وجودی اصالت مییابد. در سیر دوم، با تشکیک در وجود، تقدم و تأخر در ضمن معیت مراتب وجودی معنا میشود، در حالی که در وحدت شخصیه تنها در بین تجلیات حق، تشکیک ظهوری اتفاق میافتد. نتیجه این پژوهش نشان میدهد: ساحت سیر سوم، تجلی وحدت محض وجود است که معیت قیومی نامیده میشود و در اثر همین ویژگی تقدم و تأخر جای خود را به معیت میدهد.
تحلیل تطبیقی روششناسی ملاصدرا و کانت در تبیین واقعیت و معرفت
صفحه 93-119
https://doi.org/10.30465/cw.2025.51730.2105
احمد طیبی
چکیده مقاله حاضر با عنوان «تحلیل تطبیقی روششناسی ملاصدرا و کانت در تبیین واقعیت و معرفت»، به بررسی دو نظام فلسفی متفاوت در پاسخ به مسئله امکان شناخت و حدود واقعیت میپردازد. مسئله اصلی تحقیق آن است که چگونه این دو فیلسوف با تکیه بر پیشفرضهای متافیزیکی متفاوت، به تبیین واقعیت و معرفت پرداختهاند و این تفاوتها چگونه در روششناسی آنها بازتاب یافته است. فرضیه پژوهش آن است که تمایز در مبانی هستیشناختی، به تفاوت در روشهای فلسفی این دو متفکر انجامیده است. روش تحقیق توصیفی–تحلیلی و مبتنی بر منابع کتابخانهای است. در این پژوهش، دیدگاههای ملاصدرا بر پایه اصولی همچون اصالت وجود، تشکیک در هستی، حرکت جوهری و علم حضوری، در برابر نظریه ایدئالیسم استعلایی کانت قرار گرفته و تحلیل شده است. یافتهها نشان میدهد که ملاصدرا با پیوند عقل و شهود، معرفت را نوعی حضور وجودی و شهودی حقیقت در ذهن میداند، در حالیکه کانت با محدود ساختن شناخت به پدیدار و تمایز میان نومن و فنومن، معرفت را امری حاصل از ساختار ذهنی انسان تلقی میکند. نتیجه نهایی پژوهش آن است که گرچه هر دو فیلسوف به دنبال پاسخی برای حدود و امکان معرفتاند، اما بهواسطه روششناسی متفاوت خود، به نظامهایی ناهمگون دست مییابند که از تفاوت در مبانی متافیزیکی آنها ریشه میگیرد.
مطالعه تطبیقی عالم مُثُل و مثال در اندیشه سهروردی و ساحتِ زبان در اندیشه مارتین هیدگر
صفحه 121-150
https://doi.org/10.30465/cw.2025.51954.2107
سیدمحمدصادق آتش زر؛ مهدی منفرد؛ سیدمحمدمهدی نبویان
چکیده مسأله: عاَلمِ مُثُل و مثال، از مباحثِ مهمّی است که از ابتدایِ تاریخِ فلسفه حضور داشته است. برخی غفلت از عالَمِ میانه را موجبِ بحران در اندیشۀ غرب دانستهاند. این مسأله در فلسفۀ تطبیقی دوچندان اهمّیت مییابد. این رویکرد، بدونِ وجودِ ساحتِ فراتاریخ و عالَمِ میانه، ممکن نخواهد بود.
روش: این تحقیق با روش توصیفیتحلیلی، با گردآوریِ کتابخانهای و رویکردی تطبیقی به مطالعۀ مُثُلِ افلاطونی و عالَمِ مثال در اندیشۀ سهروردی و ساحتِ زبان در اندیشۀ هیدگر خواهد پرداخت.
یافتهها: در اندیشۀ سهروردی عالَمِ مثال، ساحتی خیالین، حقیقی و عینی است که برخلافِ مُثُل، دارای مقدار و شکل است. هیدگر، از منتقدانِ مُثُلِ افلاطونی است؛ با اینحال، در رابطه با زبان، از ساحتی خیالین، حقیقی و عینی سخن میگوید که دارایِ مقدار و شکل میباشد. در مواردی از ساحتی حقیقیتر، مانندِ ذاتِ هنر، سخن گفته که فاقدِ مقدار و شکل است.
نتیجه: هیدگر نیز به امری چون عالَمِ مُثُل و مثال معتقد است؛ امّا منتقدِ تفسیری از آن است که بر حقیقت به معنایِ مطابقت تأکید میکند. هیدگر نحوۀ حضورِ مراتبِ هستی و شناختِ آنها را مبتنی بر آشکارگی میداند. سهروردی نیز بر نور تأکید کرده و شناخت را از سنخِ علمِ حضوریای دانسته که مبتنی بر مطابقت نیست.
رابطه معلوم بالذات با معلوم بالعرض از دیدگاه ابنسینا
صفحه 151-177
https://doi.org/10.30465/cw.2025.51535.2099
جعفر محمدعلیزاده؛ سهراب حقیقت؛ حمید حسنی
چکیده پژوهش حاضر به دنبال کشف رابطه معلوم بالذات و معلوم بالعرض از دیدگاه ابنسیناست. وقتی انسان هنگام ادراک یک شیء از جهان خارج، آن را به واسطه صورتی که از شیء خارجی دریافت نموده، ادراک میکند، این سوال مطرح میشود که صورت شیء به عنوان معلوم بالذات، چه نسبتی با خود شیء به عنوان معلوم بالعرض دارد؟ آیا معلوم بالذات عین معلوم بالعرض است یا با آن مغایرت دارد؟ فرض نخست یعنی عینیت معلوم بالذات با معلوم بالعرض، نادرست است و فرض دوم یعنی غیریت آنها، علم و شناخت را با چالش روبرو میسازد. برای یافتن پاسخ، دیدگاههای ابنسینا درباره علم گردآوری و به روش توصیفی تحلیلی مورد واکاوی قرار گرفته است. در نهایت این نتیجه به دست آمد که معلوم بالذات و معلوم بالعرض از جهتی باهم عینیت دارند و از جهتی غیریت؛ به این معنا که هر دو در وجودی که آنها را به هم متصل میکند، اشتراک دارند و یکی اثر دیگری است؛ هر چند عین هم نیستند.
