فلسفه
ندا سالور؛ مهین سهرابی نصیرآباد؛ نرگس نظرنژاد
چکیده
طراحیسنتی با ارزشهای بصری، نمادگرایانه و رمزپردازانه ترکیبی از مجموعهای از نقشمایهها است، که با ترکیبی متناسب با کاربرد و قواعد و اصول حاکم بر چگونگی ترسیم آنها، بر مبنای تناسبات هندسی به تصویر درمیآیند. اصول و ویژگیهای خاص طراحیسنتی نظریه صرفاَ خیالی بودن نقوش را به بوته تردید و آزمون کشانیده؛ تا علاوه بر نقش موثر ...
بیشتر
طراحیسنتی با ارزشهای بصری، نمادگرایانه و رمزپردازانه ترکیبی از مجموعهای از نقشمایهها است، که با ترکیبی متناسب با کاربرد و قواعد و اصول حاکم بر چگونگی ترسیم آنها، بر مبنای تناسبات هندسی به تصویر درمیآیند. اصول و ویژگیهای خاص طراحیسنتی نظریه صرفاَ خیالی بودن نقوش را به بوته تردید و آزمون کشانیده؛ تا علاوه بر نقش موثر مولفۀ خیال، عامل دیگری چون «خرد» در لایههای پنهانتری از اصول و مبانى جستجو شود؛ با هدف اینکه به مدد جایگاه خرد، طراحی سنتی از تکرار رها گشته و منجر به گفتمانی متفاوت و نوآورانه در این عرصه گردد. لذا در این پژوهش به منظور تحقق این هدف و ارائه نظریهای نو، با طرح این پرسش که «مولفۀ خردگرایی در روند طراحی سنتی ایرانی بر مبنای دیدگاه زیباییشناسی ابنسینا چگونه تبیین میگردد؟» به بررسی اصول موجود در طراحیسنتی، با تمرکز بر نقوش گیاهی به عنوان بنیادیترین نقوش و تطابق با اصول زیباییشناسی ابنسینا پرداخته شده و نتایج حاصل حاکی از آن استکه: اصول و قواعد مستتر در طراحیسنتی مطابق با اصول زیباییشناسی بوعلی، تابع حُسن نظم، حسُن تالیف، حسُن اعتدال میباشد. پس میتوان گفت گه این قواعد برآمده از خیال معطوف به عقل یا به بیان ابن سینا، «شهود عقلانی» است و حاکی از راهبری خرد در روند طراحیسنتی است.
فلسفه
افرا خاکزاد؛ هادی ربیعی؛ محمد اکوان
چکیده
در مقاله حاضر به بررسی این پرسش پرداخته میشود که قوای ادراکی در حصول لذت از آثار هنری چه نقشی دارند؟ آثار هنری اموری محسوس قلمداد میشوند و بنا به تعریف ابن سینا از لذت حسی به مثابه ادراک امر محسوس ملائم، این آثار نیز همچون دیگر محسوسات ممکن است متعلَّق ادراک حسی قرار بگیرند و به شرط ملائمت موجدِ لذت حسی گردند. با این حال، مدعای ...
بیشتر
در مقاله حاضر به بررسی این پرسش پرداخته میشود که قوای ادراکی در حصول لذت از آثار هنری چه نقشی دارند؟ آثار هنری اموری محسوس قلمداد میشوند و بنا به تعریف ابن سینا از لذت حسی به مثابه ادراک امر محسوس ملائم، این آثار نیز همچون دیگر محسوسات ممکن است متعلَّق ادراک حسی قرار بگیرند و به شرط ملائمت موجدِ لذت حسی گردند. با این حال، مدعای این پژوهش این است که بر اساس دیدگاههای ابن سینا لذتی که از آثار هنری، به عنوان گونهای از امور محسوس، حاصل میشود لذتی صرفاً حسی و وابسته به قوای حسی ظاهری پنجگانه نیست. برای بررسی این مدعا ویژگیهای لذت زیباییشناختی و نیز جایگاه معرفتی این لذت مورد سنجش قرار میگیرد و لذت از هنرهای شعر، نقاشی و موسیقی از دیدگاه ابن سینا تبیین میشود. در نهایت، نشان داده میشود که لذت زیباییشناختی از آثار هنری در درجهی اول لذتی معقول و وابسته به قوهی ناطقه و سپس به ترتیب لذتی مخیل و وابسته به قوهی خیال و لذتی محسوس و وابسته به قوای ادراکی ظاهری است. در میان قوای ادراک ظاهری نیز قوای بینایی و شنوایی به ترتیب از بیشترین توانایی در کسب لذت زیباییشناختی از هنرها برخوردارند.
فاطمه رجایی؛ مصطفی مومنی
چکیده
منطقدانان در مبحث قضایا و نیز در کتاب جدل وقتی سخن از مشهورات به میان میآید گزارههای اخلاقی(«ظلم بد است» و «عدل نیکوست») را به عنوان مثال ذکر نمودهاند. آنها این قضایا را از سنخ مشهورات دانسته که ملاک تصدیق آنها مشهور بودن است. از طرفی متکلمان اسلامی(عدلیه) نیز در مبحث حسن و قبح عقلی همان گزارههای فوق را بیان میکنند. ...
بیشتر
منطقدانان در مبحث قضایا و نیز در کتاب جدل وقتی سخن از مشهورات به میان میآید گزارههای اخلاقی(«ظلم بد است» و «عدل نیکوست») را به عنوان مثال ذکر نمودهاند. آنها این قضایا را از سنخ مشهورات دانسته که ملاک تصدیق آنها مشهور بودن است. از طرفی متکلمان اسلامی(عدلیه) نیز در مبحث حسن و قبح عقلی همان گزارههای فوق را بیان میکنند. این سوال مطرح میشود که به لحاظ منطقی، گزارههای حسن و قبح ذاتی در کدام سنخ از گزارههای منطقی است و آیا ذاتی بودن حسن و قبح با مشهوری دانستن آنها سازگار است یا خیر؟ در صورت اول، مشهوریت و منافع عام مطرح است در حالیکه در ذاتی بودن جدای از منفعت جامعه و مشهوریت، فعل بدون واسطه متصف به حسن و قبح میشود و لذا با آنچه در مباحث منطق گفتهاند، هماهنگ نمیشود. مسأله تحقیق، نشان دادن تعارض بین ذاتی و عقلی بودن و مشهوری بودن این قضایا در تعابیر منطقدانان بخصوص ابنسیناست و ضمن بیان تعارض مذکور، نشان میدهد که هر چند مشهوری دانستن این گزارهها با ذاتی و عقلی بودن حسن و قبح، به معنای کلامی، سازگار نیست ولی با دقت و تنقیح مناط در معنای ذاتی و عقلی به بیان مظفر، تعارضی بوجود نمیآید.
محمد جواد اسماعیلی
چکیده
"حرکت در مقولات" یکی از مسائل مهم در حرکتشناسی ابن سینا است. حکیم محمّد بن عبدالفتّاح تنکابنی (1713م/1124ق -1631م/1040ق) مشهور به فاضل سراب از اندیشمندان قرن یازدهم هجری است که اثری با عنوان رسالة فی بیان الحرکة فی المقولة دارد. وی در این اثر به تحلیل و ارزیابی مبحثی از فصل دوم از مقالۀ دوم فنّ «سماع طبیعیِ» کتاب الشفاء ابن سینا با عنوان ...
بیشتر
"حرکت در مقولات" یکی از مسائل مهم در حرکتشناسی ابن سینا است. حکیم محمّد بن عبدالفتّاح تنکابنی (1713م/1124ق -1631م/1040ق) مشهور به فاضل سراب از اندیشمندان قرن یازدهم هجری است که اثری با عنوان رسالة فی بیان الحرکة فی المقولة دارد. وی در این اثر به تحلیل و ارزیابی مبحثی از فصل دوم از مقالۀ دوم فنّ «سماع طبیعیِ» کتاب الشفاء ابن سینا با عنوان فی نسبة الحرکة إلی المقولات می پردازد که در آن سرشت حرکت بررسی شده است. تبیین حکیم تنکابنی از آن جهت ارزشمند است که ارزیابی وی ناظر به نگرشی است که سرشت حرکت را مبتنی بر "تشکیک" شناسانده است. شیوه بررسی حکیم تنکابنی بر پایه ساختار «قال - أقول» در این رساله، خواننده را به التفات بیشتر به ردّ و ابرامها در بحث ترغیب میکند. حکیم تنکابنی قلمرو بحث خود را از بررسی سرشت حرکت فراتر برده و به مباحثی چون پیوند میان حرکت و زمان و حرکت توسطیه و قطعیه نیز پرداخته است. وی ضمن اشاره به اندیشههای ابو نصر فارابی و جلالالدین دوانی، پیوندی را میان مباحث فلسفی با سنّت تفسیری تجرید الاعتقاد برقرار کرده است. تصحیح و تحلیل این رساله برای نخستین بار، زمینه بحث در طبیعت شناسی ابن سینا را بیشتر فراهم میکند.
مالک عبدیان؛ غلامحسین خدری؛ جلال پی کانی؛ علیرضا پارسا
چکیده
«برهان صدیقین» برای اثبات بی واسطه خالق از ابن سینا آغاز شد، او تلاش کرد تا مصداقی کم نقص و بی واسطه از این برهان برای اثبات خداوند عرضه نماید. برهان امکان و وجوب نیز که در خلال ترجمه های متون فلسفی، به حوزه فلسفه غرب راه یافت، توماس آکویناس کوشش های فراوانی برای تنزیه و تکمیل آن جهت اثبات مبدا عالم انجام داد.این خامه درصدد است ...
بیشتر
«برهان صدیقین» برای اثبات بی واسطه خالق از ابن سینا آغاز شد، او تلاش کرد تا مصداقی کم نقص و بی واسطه از این برهان برای اثبات خداوند عرضه نماید. برهان امکان و وجوب نیز که در خلال ترجمه های متون فلسفی، به حوزه فلسفه غرب راه یافت، توماس آکویناس کوشش های فراوانی برای تنزیه و تکمیل آن جهت اثبات مبدا عالم انجام داد.این خامه درصدد است تا نخست به تبیین روشنی از برهان صدیقین شیخ الرئیس در عالم اسلامی و برهان امکان و وجوب آکویناس در عالم غرب با هدف اثبات خالق پرداخته و سپس مبرهن سازد که اولاً؛ مفاد این دو برهان یکی نیستند و با وجود برخی مبانی مشترک میان آنها، ساختاری متفاوت دارند. به نظرمی رسد برهان امکان آکویناس، شبیه برهان امکان و وجوب در فلسفه و کلام اسلامی است. ثانیاً؛ برهان توماس صرف نظر از جنبه اقناعی بودن آن برای عامه، مبتنی بر پیش فرض های بحث برانگیز فلسفی و دارای مقدمات طولانی است، ولی برهان سینوی، دارای مبانی و ساختار محکم عقلی بوده و واسطه های کمتری برای نیل به هدف فوق داشته است.
محمد سعیدی مهر
چکیده
فیلسوفان از گذشته تا کنون کوشیده اند با رویکردی فلسفی پرده از زوایای پنهان پدیده ای که آن را «درد» می نامیم، بردارند. یکی از پرسشهای اساسی و مقدماتی در این زمینه، پرسش از چیستی (ماهیت) درد است. ابن سینا به مسئله چیستی درد پرداخته است. در نظر ابن سینا مفهوم درد مفهومی بدیهی نیست و از این رو، می توان - بلکه باید- آن را تعریف کرد. وی ...
بیشتر
فیلسوفان از گذشته تا کنون کوشیده اند با رویکردی فلسفی پرده از زوایای پنهان پدیده ای که آن را «درد» می نامیم، بردارند. یکی از پرسشهای اساسی و مقدماتی در این زمینه، پرسش از چیستی (ماهیت) درد است. ابن سینا به مسئله چیستی درد پرداخته است. در نظر ابن سینا مفهوم درد مفهومی بدیهی نیست و از این رو، می توان - بلکه باید- آن را تعریف کرد. وی در کتاب الاشارات و التنبیهات خود تعریف دقیقی عرضه کرده است که بر اساس آن درد عبارت است از ادراک و نایل شدن (رسیدن) به آن چه که نزد ادراک کننده آفت و شر است از آن جهت که آفت و شر است. خواجه نصیرالدین طوسی در شرح خود بر کتاب الاشارات و التنبیهات کوشیده است تحلیل دقیقی از این تعریف ارائه کند. با این حال به نظر می رسد تعریف ابن سینا، علیرغم دقت بسیار، ابهاماتی را به دنبال دارد مانند اینکه آیا درد صرفاً یک امر ذهنی (سابجکتیو) است یا اینکه از ویژگی عینی هم برخوردار است. افزون براین، روشن نبودن تمایز «علم حصولی/ علم حضوری» در فلسفه شیخ سبب شده است که در این تعریف، خصیصه حضوری بودن درد به مثابه نوعی ادراک به دشواری بیان شود.
محمود جنیدی جعفری؛ سیدسعید جلالی
دوره 4، شماره 2 ، شهریور 1392، ، صفحه 53-80
چکیده
جابری در ریشهیابی علل عقبماندگی دنیای عرب، گفتمانهای دینی و اجزای معرفتی آنها را مورد بررسی و نقد قرار میدهد و نقطة آغاز تعالی و انحطاط تمدن عربی - اسلامی را در عصر تدوین جستوجو میکند. عصری که اندیشههای اسلامی با محوریت متن قرآنی در قالب دستگاههای گوناگون معرفت اسلامی (معقولات دینی) در کنار نظامهای ...
بیشتر
جابری در ریشهیابی علل عقبماندگی دنیای عرب، گفتمانهای دینی و اجزای معرفتی آنها را مورد بررسی و نقد قرار میدهد و نقطة آغاز تعالی و انحطاط تمدن عربی - اسلامی را در عصر تدوین جستوجو میکند. عصری که اندیشههای اسلامی با محوریت متن قرآنی در قالب دستگاههای گوناگون معرفت اسلامی (معقولات دینی) در کنار نظامهای معرفتی غیر اسلامی (نامعقول دینی) شکل گرفتند. در نظر جابری نظامهای معرفتی درونزا که بر بال معقولات دینی نشستهاند، محصول مجاهدت علمی جماعت اهل سنت است و دیگر نظامهای غیر معقول را تشیع با گرایشهای گوناگون آن نمایندگی میکردند. از منظر جغرافیایی نیز با جداپنداری مغرب عربی از مشرق عربی، بنیادهای خرد ناب اسلامی و فلسفی را در غرب دنیای عربی-اسلامی، و فلسفههای التقاطی و نظامهای نامعقول دینی را در ایران (مشرق عربی) میداند. راه برونرفت از انحطاط در نظر او جدایی از معرفتها و ایدئولوژی مشرق عربی و پیوستن به خرد ناب موجود در مغرب عربی قرون ششم تا هشتم تحت زعامت ابن رشد است. نقد اندیشههای فوق به همراه مواجهة او با گفتمانهای موجود در جهان اسلام و همسانپنداری امور ناهمسان و تأکید بر روش اینهمانی در نشاندادن اتحاد میان تشیع با گرایشهای غیر دینی و التقاطی در جهان اسلام و بیروننهادن تفکرات شیعی و ایرانی از گردونة گفتمانهای اسلامی و چشمپوشی از واقعیتهای علمی و معرفتی در جهان اسلام شاکلة این نوشتار است.
غلامحسین خدری؛ علی حیدری فرج
دوره 4، شماره 1 ، خرداد 1392، ، صفحه 65-85
چکیده
جاودانگی نفوس انسانی همواره از مهمترین دغدغههای غالب فیلسوفان خداباور بوده است. نظر به اهمیت این اصل، اگر مدعی شویم همة تلاشها و تأملات نفسشناسانة فیلسوفان حوزة ادیان ابراهیمی، در اثبات این مسئله و برای تبیین و تثبیت آن بهکار گرفته شده است، سخن به گزاف نگفتهایم. ابن سینا و توماس به عنوان دو تن از بزرگترین ...
بیشتر
جاودانگی نفوس انسانی همواره از مهمترین دغدغههای غالب فیلسوفان خداباور بوده است. نظر به اهمیت این اصل، اگر مدعی شویم همة تلاشها و تأملات نفسشناسانة فیلسوفان حوزة ادیان ابراهیمی، در اثبات این مسئله و برای تبیین و تثبیت آن بهکار گرفته شده است، سخن به گزاف نگفتهایم. ابن سینا و توماس به عنوان دو تن از بزرگترین فیلسوفان متأله تلاش گستردهای برای اثبات جاودانگی نفس بهکار بستهاند. در این نوشتار برآنیم تا آرای آن دو را در خصوص این آموزة حیاتی و بنیادین ادیان وحیانی پس از تبیین، ارزیابی کنیم. با این حال برای این کار ناچاریم تا آرای ارسطو را نیز، به عنوان یکی از مهمترین منابع فلسفی آنان، که نقطة آغازین و سپس نقطة تفرق آنان بوده است، به بحث گذاریم. این نوشته مشتمل بر دو بخش است: بخش نخست شامل تعریف نفس، کیفیت ارتباطش با بدن و تبیین مفهوم تجرد به عنوان مقدمة اساسی بر اثبات نامیرایی نفس است؛ بخش دوم نیز به تبیین، بررسی، و تحلیل براهین و استدلالهای نامیرایی نفس از منظر دو حکیم اختصاص داده میشود.