فلسفه در دورۀ جدید با عقلیمذهبان آغازشد، نظریۀ ایدههای فطری، که بنیاد معرفتشناسی آنان است، توسط دکارت مطرح گشت، و دیگر فلاسفۀ عقلیمذهب، مثل اسپینوزا و لایبنتیس، آن را بسط دادند. این نظریه بعدتر تحت عنوان «فطریگرایی» به شکل دیگری به کانت نسبت داده شد و در نوشتههای برخی از شارحان فلسفۀ غرب، کانت نیز به حلقه فطریگرایان ...
بیشتر
فلسفه در دورۀ جدید با عقلیمذهبان آغازشد، نظریۀ ایدههای فطری، که بنیاد معرفتشناسی آنان است، توسط دکارت مطرح گشت، و دیگر فلاسفۀ عقلیمذهب، مثل اسپینوزا و لایبنتیس، آن را بسط دادند. این نظریه بعدتر تحت عنوان «فطریگرایی» به شکل دیگری به کانت نسبت داده شد و در نوشتههای برخی از شارحان فلسفۀ غرب، کانت نیز به حلقه فطریگرایان منسوب گشت. این نوشته میکوشد نشان دهد اندیشۀ کانت، برخلاف پندار یاد شده، نه تنها فطریگرا نیست، بلکه او راهی جدا از فطریگرایان پیموده است و قرار دادن کانت در این دستهبندی کمکی به فهم فلسفۀ او نمیکند. فطریگرایی یا نظریۀ ایدههای فطری فقط مقدمهای است برای کانت تا افق تازهای در اندیشۀ غرب بگشاید.