مرتضی حسینزاده؛ سحر کاوندی؛ محسن جاهد
چکیده
حقیقت معرفت از دیرباز مورد توجه فیلسوفان و معرفتشناسان بوده و تعریف رایج از معرفت «باور صادق موجّه» بوده است. اغلب معرفتشناسان در باب توجیه، مبناگروی یا انسجامگروی را در پیش گرفتند. حکمای مسلمان، در مؤلفه صدق، نظریه مطابقت و در مؤلفه توجیه، مبناگروی را روش خود قرار دادند. ملاصدرا با توجه به وجودی دانستن علم و تأکید ...
بیشتر
حقیقت معرفت از دیرباز مورد توجه فیلسوفان و معرفتشناسان بوده و تعریف رایج از معرفت «باور صادق موجّه» بوده است. اغلب معرفتشناسان در باب توجیه، مبناگروی یا انسجامگروی را در پیش گرفتند. حکمای مسلمان، در مؤلفه صدق، نظریه مطابقت و در مؤلفه توجیه، مبناگروی را روش خود قرار دادند. ملاصدرا با توجه به وجودی دانستن علم و تأکید بر نقش برهان و کشف در رسیدن به معرفت، به یک نظریه ترکیبی در باب توجیه دست یافته است که صرفاً مبناگروی یا انسجامگروی نیست. در این نظریه برهان و کشف (تزکیه نفس) نقش اعدادی در مواجهه وجودی با وجود مجرد و در نتیجه توجیهِ باور دارند. مبناگروی ملاصدرا در حیطه علم حصولی به معنای وجود دو نوع گزاره پایه و غیرپایه است که گزارههای غیرپایه به گزاره پایه متکی است. انسجامگروی او به معنای این است باید معارف حصولی با معارف حضوری و نیز معارف حضوری با معارف حصولی سازگار باشند. در این نظریه، حقیقت برهان و کشف یک چیز است و آن مواجهه حضوری با معلوم است، که یا محصول برهان و یا تزکیه نفس (کشف) است، به گونهای که هر دو وجود عالِم را ارتقا داده و وی را در حضور معلوم مینشاند و اتحاد عالم و معلوم محقق میگردد.