پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیحکمت معاصر2383-06891220110321Examining and Criticizing of Sacred Science in the View of Seyyed Hussein Nasrبررسی و نقد علم مقدس از نگاه نصر12775FAفاطمه احمدیدانشجوی دکتری فلسفه دانشگاه علامه طباطبائیJournal Article20101026Seyyed Hussein Nasr believes that science and religion were complemented and divine in ancient ages. In middle ages they were divine also but in new ages and Contemporary centuries. He says that real science is not the contrast with real religion and the study of sacred science and real religion is one of the fascinating areas of human inquiry. In this case, the particular concern of this paper is to explore the interface of science and religion.رویکرد نصر به مسالۀ رابطۀ علم و دین، از زاویۀ کلامی سنتگرایانه، نوین است. وی با استفاده از یک رویکرد دروندینی، با روش تاویل آموزههای ادیان و گزارههای فلسفی و عرفانی سنتهای مختلف، در پی آشکارسازی دیدگاه حقیقی دین و سنت، و گرایشهای معرفتی درون آن در باب خدا، انسان، و جهان بر میآید و از این رهگذر، نه تنها درصدد نشان دادن سازگاری دین با نظریات علمی نیست، بلکه تقابل دیدگاه علمی رایج را با دیدگاه دینی نشان میدهد. از نظر وی علم واقعی و حقیقی در سازگاری با معرفت حقیقی دینی است. پیونددهندۀ معرفت حقیقی و یقینی علمی و دینی و زمینهساز گفتگو میان آن دو، متافیزیک یا معرفت قدسی است که ابزار آن شهود عقلی میباشد. گفتگوی عناصر مثبت و یقینی علم جدید با دین در چارچوب متافیزیک میسر است و بدین ترتیب میتوان از علم مقدس سخن گفت. با نگاهی نقادانه باید گفت از نظر وی وظیفۀ علم آن است که اطلاعات و شناختی از همۀ ابعاد و مراتب موجودات در اختیار انسان قرار دهد و الهیات باید پرتو وحی را بر مشاهدات این جهان بشر بیفکند؛ یعنی بین شناختهای بشری و وحی الهی ارتباط و اتصال برقرار گرداند. اما عبارات نصر در برخی مواضع موهم این معنا است که علم و دین واجد کارکرد یکسانی هستند. انتقاد دیگر این است که با در نظر گرفتن رویکرد کلگرایانۀ نصر به علوم جدید در نامقدس دانستن ماهیت آن، به دلیل جوهری بودن یافتههای مشاهداتی و عرضی بودن یافتههای شهودی در آن، و نیز لحاظ اینکه وی نتایج و یافتههای مثبت و حقیقی علوم جدید را در چهارچوبی متافیزیکی مشروع میداند، این نتیجه استنباط میشود که حتی در صورت برقراری چهارچوب متافیزیکی بر نتایج مثبت و حقیقی علوم جدید، باز هم علوم جدید نامقدساند، هرچند یافتههایی حقیقی باشند. در اینجا به نظر میرسد ملاک نصر در مقدس شمردن عناصر علمی با اشکال جدی مواجه است، و نمادگرایی قرون وسطایی را، که مانع جدی در راه پیشرفت علمی بوده است، القاء میکند.پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیحکمت معاصر2383-06891220110321Examination of Avicenna’s and Mollā Sadrā’s View on the Concept of Godبررسی تطبیقی چیستی مفهوم خدا از دیدگاه ابنسینا و ملاصدرا293976FAقاسم اخوان نبویمربی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامیJournal Article20101229In this paper, I will try to present a comparative examination of Avicenna’s and Mullā Sadrā’s views of analyzing the concept of the Necessary Being. According to Avicenna, “the Necessary Being” is an entity which is Pure Being, but according to Mullā Sadrā, Necessity of Being requires that the existent besides being real and not having conditional mode and accidental intermediary has not causative mode. According to the separability of these two modes, the Necessary Being is a being which is both “by-itself” and “for-itself”; hence, Mullā Sadrā considers these two qualifications in his definition of the Necessary Being. Therefore, the arguments of the two philosophers for Necessary Being will be different.این مقاله بنا دارد که دیدگاههای ملاصدرا و ابنسینا را در مقام تحلیل مفهوم واجبالوجود بررسی و تطبیق نماید. از نظر ابنسینا «واجبالوجود» ذاتى است که صرفالوجود باشد، اما ملاصدرا معتقد است براى وجوبِ وجود شرط است که موجود، علاوه بر حقیقى بودن، حیثیّت تقییدیّه، و واسطه در عروض نداشتن، بىنیاز از «حیثیّت تعلیلیّه» نیز باشد. با توجه به قابلیت انفکاک این دو حیثیت، واجبالوجود موجودى است که هم «بذاته» و هم «لذاته» است و لذا ملاصدرا در تعریف او این دو قید را لحاظ میکند. بر این مبنا استدلال این دو فیلسوف برای اثبات واجبالوجود نیز تفاوت خواهد کرد.پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیحکمت معاصر2383-06891220110321Describing and Assessing Kant’s Innativism in Iranian Contemporary Philosophical Thoughtتوصیف فطریگرایی کانت در تفکر فلسفی ایران معاصر و بررسی آن415877FAمسعود امیداستادیار دانشگاه تبریزJournal Article20101027In this paper, I try to discuss about one of the important issues which have been discussed in the dialogue between Iranian contemporary philosophical thought and the philosophy of Kant. Many of Kant’s Iranian critics criticized innativism according to a special version of it. This special version, has been arisen for the first time in the essential encounter of Iranian contemporary islamic philosophy with the philosophy of Kant in Allāmeh Tābātabāyi’s “Osūle” Falsafeh va Raveshe Realism [= the principles of philosophy and the method of realism”. This version is still alive in Iran and forms the foundation of the criticism of Kant’s epistemology. According to this, in this paper, I will discuss, first, about the prevalence of believing in Kantian innativism among the Iranian scholars. Then, I will discuss about one of the current versions of Kantian innativism in the Iranian contemporary philosophical thought and will consider its elements. This version of Kantian innativism can be found in Mortazā Motahharī’s works. Finally, I will state Kant’s own view of innativism in order to clarify the similarities and differences of his view and his critics’ view of innativism.این مقاله در پی آن است تا یکی از مباحث مهم مورد بحث و گفتگو میان تفکر فلسفی معاصر ایران با فلسفۀ کانت را مطرح سازد و مورد تحقیق قرار دهد. طیفی از نقادان کانت در ایران بر اساس تقریر ویژهای از نظریۀ فطرت یا فطریگرایی به نقد آن پرداختهاند. این تفسیر و تقریر ویژه، خود را در نخستین مواجهۀ جدی فلسفۀ اسلامیمعاصر ایران با فلسفۀ کانت، یعنی در اثر مهم اصول فلسفه و روش رئالیسم، نشان داده است. این تقریر هنوز در ایران به حیات خود ادامه میدهد و مبنای نقد معرفتشناسی کانت قرارمیگیرد. بر این اساس، این نوشتاربه دنبال آن است تا نخست به گسترۀ زیادِ باور به فطریگرایی کانت در نزد محققان بپردازد، سپس به یکی از تقریرهای مطرح در عرصۀ تفکر فلسفی معاصر از فطریگرایی کانت و عناصر اساسی این تفسیر میپردازد ـ این تقریر را میتوان نزد مرتضی مطهری یافت ـ و در نهایت، به طرح دیدگاه خود کانت در مورد فطریگرایی اشاره میشود تا نقاط اشتراک و اختلاف دو دیدگاه روشنتر گردد.پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیحکمت معاصر2383-06891220110321Considering Mulla Sadra as a Follower of the School of Tafkikنقد تفکیکیانگاری ملاصدرا597778FAجنان ایزدیدانشآموخته دکتری فلسفه اسلامی دانشگاه تهراناحد فرامرز قراملکیاستاد فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه تهرانJournal Article20110201Mulla Sadra in his transcendent philosophy used Tafkik method (i.e. separation of reason and tradition); it is claimed in a theory. According to the theory Mulla Sadra changed from his early philosophical-mystical and ta'vili method to Tafkik. The evidence of this claim is a case study on Mulla Sadra and the problem of bodily resurrection. Considering Transcendent Philosophy as a transformative school, and objectively examining his thoughts, is among the merits of this investigation. Nevertheless, there are major challenges to the theory like the exclusive view to transformation, the illusion that integrating disciplines implicates ta'vil, the inadequacy of the supportive evidence, and confusing the two claimed stages (i.e. philosophical stage and Tafkik stage).بر اساس یکی از دیدگاههای طرح شده، روششناسی ملاصدرا در حکمت متعالیه تفکیکی است. مدعای این نظرگاه این است که ملاصدرا در سیر تحول روشی خود از رویکرد فلسفی ـ عرفانی و تأویلیِ نخستین خویش به رهیافتی وحیانی دست مییابد. مستند تفکیکانگاری مطالعهای موردپژوهانه بر رویکرد ملاصدرا در مسئلۀ معاد جسمانی است. اگرچه نگاه تحولی به حکمت متعالیه و سنجش عینی تفکر صدرایی از مزایای این طرح پژوهشی است، ضعفهایی چون نگاه حصرگرایانه به تحول، ایهام ملازمت تلفیق و تأویل، عدم کفایت ادله، و خلط ایستار فلسفی و ایستار وحیانی این نظریه را با چالش جدی مواجه میسازد.پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیحکمت معاصر2383-06891220110321Kant and the Theory of Innate Ideas; Is Kant an Innativist?کانت و نظریۀ ایدههای فطری؛ آیا کانت فطریگرا است؟799579FAسیدحمید طالبزادهدانشیار گروه فلسفه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران، تهران، ایرانJournal Article20101015Philosophy in modern age has begun with rationalists. The theory of innate ideas, their foundation of epistemology, was introduced by Descartes and developed by the other rationalists as Spinoza and Leibniz. This theory then was attributed to Kant and he was assumed as an innativist.This paper is trying to prove that Kant is not innativist and is going on a different path in western tradition.The theory of innate ideas is a starting point for Kant to introduce new perspectives in west thinking.فلسفه در دورۀ جدید با عقلیمذهبان آغازشد، نظریۀ ایدههای فطری، که بنیاد معرفتشناسی آنان است، توسط دکارت مطرح گشت، و دیگر فلاسفۀ عقلیمذهب، مثل اسپینوزا و لایبنتیس، آن را بسط دادند. این نظریه بعدتر تحت عنوان «فطریگرایی» به شکل دیگری به کانت نسبت داده شد و در نوشتههای برخی از شارحان فلسفۀ غرب، کانت نیز به حلقه فطریگرایان منسوب گشت. این نوشته میکوشد نشان دهد اندیشۀ کانت، برخلاف پندار یاد شده، نه تنها فطریگرا نیست، بلکه او راهی جدا از فطریگرایان پیموده است و قرار دادن کانت در این دستهبندی کمکی به فهم فلسفۀ او نمیکند. فطریگرایی یا نظریۀ ایدههای فطری فقط مقدمهای است برای کانت تا افق تازهای در اندیشۀ غرب بگشاید.پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیحکمت معاصر2383-06891220110321The Relation between “Ought” and “Is” from ’Allāmeh Tabātābāyī’s Standpointرابطۀ باید و هست از منظر علامه طباطبایی9710680FAحسن معلمیاستاد حوزه و استادیار دانشگاه باقرالعلوم (علیهالسلام)Journal Article20100906One of the important issues in moral philosophy is the relation between “ought” and “is”. Many different views have been arisen about this issue. One of these views is ’Allāmeh Tabātabāyī’s view. According to his view, moral ought and ought not are inventions that originate in human beings’ establishing the real relation between his voluntary acts and their consequences, and the “ought” are based on the acts, although they are not induced from the facts.یکی از مباحث مهم فلسفۀ اخلاق رابطۀ بین «باید و هست» است که دیدگاههای مختلفی در باب آن ارائه شده است. یکی از این دیدگاهها، دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی و شارح بزرگ آن شهید مطهری است که عبارت است از آنکه: باید و نبایدهای اخلاقی، جعلها و اعتباراتی هستند که انسان بر اساس رابطۀ واقعی بین افعال اختیاری خود و نتایج مترتب بین آنها، تنظیم کرده است و «بایدها» مبتنی بر واقعیات هستند؛ هرچند از آنها استنتاج نشدهاند.پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیحکمت معاصر2383-06891220110321Mystical Experience: Its Nature Featuresچیستی و ویژگیهای تجربۀ عرفانی10711981FAهادی وکیلیاستادیار کلام و فلسفه اسلامی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی0000-0002-6969-689XJournal Article20101204No doubt mysticism is the essence of religious experience and this experience for both those who have religious beliefs and those who have not such beliefs typically causes changes in life. Regardless of the difficulty of describing the mystical experiences which seems very far from the conceptual framework of normal moods, it appears that the similarities among the various religious traditions for various mystical states can be outlined. These similarities include: the experience of unity, the feeling of being beyond time and space, sense of sacredness, a sense of joy and happiness, unity and awareness of the public with a vacuum and an eternal ultimate reality. Mystical states can be divided into two distinct categories: transcendent and immanent. Though Mysticism and spiritual meditation have some considerable similarities to each other, but they certainly look different. These two mystical tendencies in east & west religious faiths in the world to be seen with difference. Differences over the interpretation of mystical experiences may be caused by cultural and linguistic differences and distinctions. Psychological interpretations, neuro psychological and cognitive science of mystical experiences of the research approach is innovative in the world.عرفان بیشک جوهر تجربۀ دینی به شمار میرود و این تجربه، هم برای کسانی که دارای اعتقادات مذهبی هستند، و هم برای کسانی که چنین اعتقاداتی ندارند، نوعاً باعث تغییر در زندگی میشود. صرفنظر از دشواری توصیف حالات عرفانی که از چارچوب مفهومیِ تجارب عادی بسیار دور به نظر میرسند، به نظر میرسد میتوان شباهتهای متعددی میان این حالات در سنتهای دینی ـ عرفانی مختلف یافت. این شباهتها عبارتند از: تجربۀ وحدت، احساسِ قرار داشتن در ورای زمان و مکان، احساس تقدّس، احساس لذت و شادکامی، وحدتی که توام با خلاء و ملأ است، و آگاهی از یک واقعیت غایی ابدی. حالات عرفانی را در قیاس با مراقبۀ معنوی (meditation) میتوانیم به دو دسته مقولات متمایز تقسیم کنیم: تنزیهی(متعالی) و تشبیهی (حلولی). عرفانهای تنزیهی و تشبیهی هر چند شباهتهای قابل توجهی با یکدیگر دارند، اما بهطور قطع با یکدیگر متفاوت هستند. این دو نوع گرایش عرفانی در ادیان و آیینهای مذهبی شرق و غرب جهان به تفاوت دیده میشود. تفاوتهای موجود بر سر تفسیر تجارب عرفانی ممکن است ناشی از تفاوتها و تمایزات فرهنگی و زبانی باشد. تفاسیر روانشناختی، عصب-روانشناختی، و علومشناختی از تجارب عرفانی، از مهمترین رویکردها در پژوهشهای نوین در سطح جهان محسوب میشود.