صغری باباپور؛ جعفر شانظری
چکیده
از موضوعات پیچیده و بحث برانگیز شناخت شناسی چه در فلسفه اسلامی و چه در فلسفه غرب مسئله کیفیت ارتباط ذهن و عین با یکدیگر است. بحث اصلی در شناخت شناسی بحث مطابقت تصورات با آنچه در واقعیت موجود است، یعنی چگونگی انطباق صور ذهنی با صور عینی میباشد. رئالیستها به مطابقت ذهن و عین قائلند، ولی گروهی از فلاسفه عقیدهای ...
بیشتر
از موضوعات پیچیده و بحث برانگیز شناخت شناسی چه در فلسفه اسلامی و چه در فلسفه غرب مسئله کیفیت ارتباط ذهن و عین با یکدیگر است. بحث اصلی در شناخت شناسی بحث مطابقت تصورات با آنچه در واقعیت موجود است، یعنی چگونگی انطباق صور ذهنی با صور عینی میباشد. رئالیستها به مطابقت ذهن و عین قائلند، ولی گروهی از فلاسفه عقیدهای مخالف این دارند و مفاهیمذهنی را جدای از حقایق خارجی پنداشته، و یا حتی حقایقخارجی را تصویر مفاهیم ذهنی میدانند. این درحالیست که مطابقت ذهن وعین در حکمت متعالیه از اصولیترین مباحث میباشد. ملاصدرا بابحث وحدت ماهوی ذهن و عین دروجود ذهنی و وحدت تشکیکی عینی وجود برتر ماهیت قصد در حل مسأله مطابقت داشت. کانت نظریه انقلاب کپرنیکی خود را طرحمینماید که اگر متعلقات با ذهن ما مطابقتداشتهباشند، این با شناخت پیشینی به اشیاء مطابقتر است. برایناساس ذهن دارای فعالیتی خاص میشود و نوع معرفتی را که بدستمیآورد، خودش مشخصمینماید. مقاله حاضر به بررسی کیفیت مطابقت ذهن و عین از دیدگاه ملاصدرا و کانت پرداخته و بهدنبال تشابهات و اختلافات نظرات ملاصدرا و کانت در این زمینه میباشد
عباس اسالم؛ شاکر لوائی
چکیده
اختیار به عنوان بدیهیترین ادراک بشر همواره با موانع نظری روبرو بوده است. علم، قدرت، و اراده مطلق الهی از جمله موانع کلامی و عوامل وراثتی، جغرافیا از موانع علمی و ضرورت علّی و معلولی که یکی از فروعات قانون علیّت است، از جمله موانع فلسفی تحقق اختیار میباشد. ناسازگاری ضرورت علّی و ادراک اختیار انسان، اندیشمندان حوزههای مختلف ...
بیشتر
اختیار به عنوان بدیهیترین ادراک بشر همواره با موانع نظری روبرو بوده است. علم، قدرت، و اراده مطلق الهی از جمله موانع کلامی و عوامل وراثتی، جغرافیا از موانع علمی و ضرورت علّی و معلولی که یکی از فروعات قانون علیّت است، از جمله موانع فلسفی تحقق اختیار میباشد. ناسازگاری ضرورت علّی و ادراک اختیار انسان، اندیشمندان حوزههای مختلف فکری در سنت تفکر اسلامی را بر آن داشت تا پاسخهایی مطابق با مبانی خویش براى این مسئله ارائه دهند. فلاسفه با پذیرفتن ضرورت علّی، اراده فاعل مختار را به عنوان جزء اخیر علّت تامه مصحح فعل اختیاری دانستند امّا برخی متکلمین با انکار ضرورت علّی و جایگزینی آن با اولویت، امکان ذاتی را کافی در تحقق فعل اختیاری دانسته و وجوبِ ناشى از قانون ضرورت علّی را منکر شدند و اختیار را مبتنى بر انکار ضرورت و کفایت اولویت، اثبات نمودند. در این میان برخی اصولیون شیعه با نظریهای میانی، ضرورت علّی را در ساحت فاعل مختار نفی و در باقی فواعل جاری دانستند و بدین صورت اختیار فاعل مختار را به اثبات رساندند. نوشتار حاضر با بیان پاسخهای مختلف، میکوشد بر پاسخ اصولیون شیعه تاکید وآن را برجسته نماید.
حسین اترک
چکیده
این مقاله در زمینة کلام اسلامی به بررسی دلالت آیة «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء /59) بر عصمت انبیاء میپردازد. این آیه یکی از مهمترین آیات قرآنی است که از آن برای اثبات عصمت انبیاء، به ویژه نبی مکرم اسلام، و صاحبان امر استفاده شده است. استدلال به این صورت است که چون خداوند بهطور ...
بیشتر
این مقاله در زمینة کلام اسلامی به بررسی دلالت آیة «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء /59) بر عصمت انبیاء میپردازد. این آیه یکی از مهمترین آیات قرآنی است که از آن برای اثبات عصمت انبیاء، به ویژه نبی مکرم اسلام، و صاحبان امر استفاده شده است. استدلال به این صورت است که چون خداوند بهطور مطلق دستور به اطاعت از رسول خود داده است، این دلالت بر عصمت او از خطا و گناه میکند؛ چرا که اگر رسول معصوم نباشد، ممکن است در دستورات خود به مردم دچار عصیان یا خطا شود؛ در نتیجه، دستور مطلق خدا به اطاعت از او، منجر به تبعیت مردم از رسول در عصیان و خطایش خواهد شد و این خلاف غرض خداوند از ارسال رسول است. به نظر نویسنده، این استدلال مخدوش است و استفاده از اطلاق آیه برای اثبات عصمت بر اساس مباحث علم اصول و شرایط اخذ به اطلاق یک کلام درست نیست. آیه در مقام بیان عصمت یا عدم عصمت انبیاء نیست؛ بلکه صرفاً در مقام بیان اصل حکم ضرورت اطاعت از رسول و صاحبان امر توسط مردم است. علاوه بر اینکه قرائن عقلی و نقلی متعددی وجود دارند که آیه را از ظاهر مطلق آن منصرف و ضرورت اطاعت را مقید به عدم مخالفت دستورات رسول و صاحبان امر با کتاب و حکم خدا میسازند.
محمد جواد اسماعیلی
چکیده
"حرکت در مقولات" یکی از مسائل مهم در حرکتشناسی ابن سینا است. حکیم محمّد بن عبدالفتّاح تنکابنی (1713م/1124ق -1631م/1040ق) مشهور به فاضل سراب از اندیشمندان قرن یازدهم هجری است که اثری با عنوان رسالة فی بیان الحرکة فی المقولة دارد. وی در این اثر به تحلیل و ارزیابی مبحثی از فصل دوم از مقالۀ دوم فنّ «سماع طبیعیِ» کتاب الشفاء ابن سینا با عنوان ...
بیشتر
"حرکت در مقولات" یکی از مسائل مهم در حرکتشناسی ابن سینا است. حکیم محمّد بن عبدالفتّاح تنکابنی (1713م/1124ق -1631م/1040ق) مشهور به فاضل سراب از اندیشمندان قرن یازدهم هجری است که اثری با عنوان رسالة فی بیان الحرکة فی المقولة دارد. وی در این اثر به تحلیل و ارزیابی مبحثی از فصل دوم از مقالۀ دوم فنّ «سماع طبیعیِ» کتاب الشفاء ابن سینا با عنوان فی نسبة الحرکة إلی المقولات می پردازد که در آن سرشت حرکت بررسی شده است. تبیین حکیم تنکابنی از آن جهت ارزشمند است که ارزیابی وی ناظر به نگرشی است که سرشت حرکت را مبتنی بر "تشکیک" شناسانده است. شیوه بررسی حکیم تنکابنی بر پایه ساختار «قال - أقول» در این رساله، خواننده را به التفات بیشتر به ردّ و ابرامها در بحث ترغیب میکند. حکیم تنکابنی قلمرو بحث خود را از بررسی سرشت حرکت فراتر برده و به مباحثی چون پیوند میان حرکت و زمان و حرکت توسطیه و قطعیه نیز پرداخته است. وی ضمن اشاره به اندیشههای ابو نصر فارابی و جلالالدین دوانی، پیوندی را میان مباحث فلسفی با سنّت تفسیری تجرید الاعتقاد برقرار کرده است. تصحیح و تحلیل این رساله برای نخستین بار، زمینه بحث در طبیعت شناسی ابن سینا را بیشتر فراهم میکند.
سیده اکرم اصحابی
چکیده
در نهاد بشر گرایش هایی وجود دارد که فصل ممیز او از حیوانات است ، در فرهنگ قرآنی از آنها به «فطرت» تعبیر میشود. مولوی اساس انسان را بر مبنای فطرت پاک الهی می داند و برای وجود انسان مقام والایی ، قائل است، برخلاف دیگر عرفا که اصولا انسان را با گرایشهای غریزی و امیال نفسانی تعریف می کنند و لذا توصیه به مهار و سرکوب تمایلات نفسانی ...
بیشتر
در نهاد بشر گرایش هایی وجود دارد که فصل ممیز او از حیوانات است ، در فرهنگ قرآنی از آنها به «فطرت» تعبیر میشود. مولوی اساس انسان را بر مبنای فطرت پاک الهی می داند و برای وجود انسان مقام والایی ، قائل است، برخلاف دیگر عرفا که اصولا انسان را با گرایشهای غریزی و امیال نفسانی تعریف می کنند و لذا توصیه به مهار و سرکوب تمایلات نفسانی میدهند. مطهری نیز انسان را واجد فطریاتی می داند که منشأ آنها به یک فطرت یعنی کمال مطلق برمی گردد. دراین مقاله با روش توصیفی- تحلیلی این نتیجه بدست آمد که هر دو اندیشمند، منشاء فطریات را ربوبیت الهی میدانند .همچنین، وجود انسان صحنه تعارض و کشاکش بین قوای معنوی و فطری با امور پست وغریزی است وتنها زمانی انسان در خود احساس پیروزی می کند که قوای فطری بر بخش دانی وجودش غلبه کند. هنگامی که انسان از خود واقعی و فطرت الهی خود دور می شود ،دچار بی قراری ،یاس و حرمان می گردد. همچنان که عواملی مانند امور مادی ، محیط و القائات جامعه می تواند سبب انحراف و دوری از فطرت گردد عواملی همچون وجود انبیا یکی از مهمترین عوامل بازگشت به فطرت اولیه انسان است.
حسین احمدی
چکیده
مهمترین بحث فلسفه اخلاق، هستیشناسی اخلاق و مهمترین بحث هستیشناسی اخلاق، واقعگرایی و غیرواقعگرایی اخلاقی است. واقعگرایی اخلاقی به نظریهای اطلاق میشود که برای مفاهیم و جملههای اخلاقی صرف نظر از دستور و توصیه، احساس و سلیقه و توافق و قرارداد واقعیتِ قائل باشد یا آن مفاهیم و جملهها را بر واقعیت خارجی مبتنی کند ...
بیشتر
مهمترین بحث فلسفه اخلاق، هستیشناسی اخلاق و مهمترین بحث هستیشناسی اخلاق، واقعگرایی و غیرواقعگرایی اخلاقی است. واقعگرایی اخلاقی به نظریهای اطلاق میشود که برای مفاهیم و جملههای اخلاقی صرف نظر از دستور و توصیه، احساس و سلیقه و توافق و قرارداد واقعیتِ قائل باشد یا آن مفاهیم و جملهها را بر واقعیت خارجی مبتنی کند بهطوریکه مفاهیم و جملههای اخلاقی تنها بر نظر شخص یا گروهی مبتنی نباشد؛ اما غیرواقعگرایی، برای مفاهیم و جملههای اخلاقی واقعیتی غیر از دستور و توصیه یا احساس و سلیقه یا توافق و قرارداد قائل نیست. حداقل چهار استدلال برای اثبات واقعگرایی اخلاقی از کلام فارابی میتوان استنتاج کرد. وی گاهی از علم زیباشناسی برای اثبات واقعگرایی مدد میجوید؛ گاهی نیز از طریق واقعنمایی مفاهیم اخلاقی و سعادت، گاهی به وسیله وصول واقعی به کمال نهایی و گاهی از طریق تعیین نوع راه شناخت واقعیت اخلاقی، واقعگرایی را اثبات کرده است. به نظر میرسد تبیین عقلانی از کمال متناسب انسانی و تبیین رابطه منطقی میان فهم نیاز به کمال مطلق و کمال واقعی انسان برای تکمیل دیدگاه فارابی ضروری است. همچنین توجه فارابی به تفکیک اخلاق از آداب، باعث رفع اتهام نسبیگرایی از وی خواهد شد.
فلسفه
رضیه سادات امیری؛ رضا اکبریان؛ علی فلاح رفیع
چکیده
تفاوت موضوع فلسفه و در نتیجه گستره و دامنۀ آن نزد فیلسوفان، أثر قابل توجهی بر نسبت این دانش با سایر علوم دارد. بازخوانی موضوع فلسفه نزد علامه طباطبایی حاکی از تفاوت دیدگاه وی در این خصوص نسبت به متقدمین است. نگاشتۀ حاضر با روش توصیفی-تحلیلی، به این پرسش پاسخ میدهد که دامنۀ موضوع فلسفه نزد علامه طباطبایی چه تفاوتی با ابنسینا و ملاصدرا ...
بیشتر
تفاوت موضوع فلسفه و در نتیجه گستره و دامنۀ آن نزد فیلسوفان، أثر قابل توجهی بر نسبت این دانش با سایر علوم دارد. بازخوانی موضوع فلسفه نزد علامه طباطبایی حاکی از تفاوت دیدگاه وی در این خصوص نسبت به متقدمین است. نگاشتۀ حاضر با روش توصیفی-تحلیلی، به این پرسش پاسخ میدهد که دامنۀ موضوع فلسفه نزد علامه طباطبایی چه تفاوتی با ابنسینا و ملاصدرا دارد و تأثیر تمایز مذکور بر نسبت فلسفه با سایر علوم چیست؟ مطابق یافتههای این پژوهش، علامه طباطبایی با معرفی «واقعیت» به عنوان موضوع «فلسفه»، دامنۀ محدود شدۀ این موضوع به وجود مطلق و اقسام اولیۀ آن را به تمام واقعیات، اعم از وجود عام و وجودات خاصِ مادی و غیر مادی گسترش میدهد. بدین ترتیب با مهیا شدن امکان تحلیل هستیشناسانه در خصوص واقعیات جزئیِ مرتبط با علوم و همچنین پیریزیِ گستردهتر اصول و قواعد مورد نیاز دانشها، زمینۀ گسترش کارکرد فلسفه و ثمربخشی آن و اعتبار سایر علوم فراهم میشود.
مهدی اسدی
چکیده
میدانیم فلسفهی صدرایی حافظه را مجرد و غیرمادی بهشمار میآورد و از این جهت در برابر فلسفههای پیش از خود و نیز دانشهای امروزی قرار میگیرد. در این نوشتار درصددیم بهنوعی به داوری میان این دو دیدگاه مخالف بپردازیم. بدین منظور نخست به گزارش ادلهی فلسفهی صدرایی پیرامون تجرد حافظه میپردازیم – خواه در فلسفهی خود صدرا ...
بیشتر
میدانیم فلسفهی صدرایی حافظه را مجرد و غیرمادی بهشمار میآورد و از این جهت در برابر فلسفههای پیش از خود و نیز دانشهای امروزی قرار میگیرد. در این نوشتار درصددیم بهنوعی به داوری میان این دو دیدگاه مخالف بپردازیم. بدین منظور نخست به گزارش ادلهی فلسفهی صدرایی پیرامون تجرد حافظه میپردازیم – خواه در فلسفهی خود صدرا خواه در فلسفهی شارحان او. پس از گزارش ادلهی تجرد حافظه، نشان خواهیم داد دیدگاه علمی رایج در مورد حافظه و چگونگی بقای صورتهای حسی و خیالی بر تجرد صدرایی ترجیح فراوان دارد و پذیرفتنیتر است. پس با پیشنهادن یک تبیین مادی سادهی بدیل به نقد ادلهی پیروان فلسفهی صدرایی در این زمینه پرداخته و مغالطههای آن ادله را نشان خواهیم داد. همچنین نشان خواهیم داد که اشکال خطای حافظه اشکالی است که حافظهی مجرد و حضوری بودن یادآوری را بهجد بهچالشمیکشد. در پایان خواهیم دید خود صدرا و برخی از شارحان او نیز همواره به لوازم تجرد این امور پایبند نماندهاند. بدینسان به روش عقلی و با ابزارهای منطقی دیدگاهها را تحلیل کرده و سنجیدهایم و هر از گاهی به دستاوردهای دانشهای امروزی نیز استناد کردهایم.
مهدی دهباشی
دوره 2، شماره 2 ، دی 1390، ، صفحه 53-78
چکیده
یکی از مهمترین موضوعات پیچیده و بحثبرانگیز شناختشناسی، چه در فلسفة اسلامی و چه در فلسفة غرب، مسئلة کیفیت ارتباط ذهن و عین با یکدیگر و بهعبارتی چگونگی انطباق صور ذهنی با صور عینی و مادی است. این مشکل موجب نابهسامانی و تشویش اندیشة فلاسفه در تبیین مطابقت شناخت با عالم خارج شده است. در این مقاله سعی شده است تا بر ...
بیشتر
یکی از مهمترین موضوعات پیچیده و بحثبرانگیز شناختشناسی، چه در فلسفة اسلامی و چه در فلسفة غرب، مسئلة کیفیت ارتباط ذهن و عین با یکدیگر و بهعبارتی چگونگی انطباق صور ذهنی با صور عینی و مادی است. این مشکل موجب نابهسامانی و تشویش اندیشة فلاسفه در تبیین مطابقت شناخت با عالم خارج شده است. در این مقاله سعی شده است تا بر این اساس دیدگاه ملاصدرا و کانت مورد مداقه و مقایسه قرار گیرد و راهکارهای هریک از آنها در حل این معضل گزارش شود.
با اینکه در فلسفة ملاصدرا ذهن و عین دو امر وجودی متفاوت فرض شدهاند، ولی بنابر نظریة اصالت وجود هر دو در طول یکدیگر قرار میگیرند؛ و علم که خود از سنخ وجود است در تمام مراحل ادراکات حسی، خیالی، و عقلی نفس نقش مرآتیت و کاشفیت از عالم خارج را برعهده دارد. ملاصدرا رابط میان جهان خارج و ذهن را ماهیت دانسته است؛ ماهیتی که بهخودیخود نه مقید به جهان خارج است و نه مقید به قلمرو ذهن، بلکه در هر قلمرو وجود و در تمام مراحل ادراک ملازم و در معیت با وجود است. وی با خلاقیت نفس در ابداع صور و متعلقات ادراک و پیوند شکاف ذهن و عین، از طریق تشکیک در مراتب وجود، بهحق توانسته است مرآتیت و کاشفیت ذهن از عالم خارج را به تصویر کشد.
از نگاه کانت شناخت مستلزم دو چیز است: یکی، شهود؛ یعنی آنچه در زمان و مکان به ما داده شده است و دیگری، اطلاق مقولات به آنچه به شهود آمدهاند. یکی از شرایط استفاده از یک مفهوم آن است که میان آن مفهوم و آنچه مفهوم بر آن اطلاق شده است شباهتی وجود داشته باشد. مقولات که عاری از محتوای تجربی هستند با هیچ امر تجربی شباهت ندارند. کانت در جهت پیوند این شکاف عمیق میان ذهن و عین به شاکلة استعلاییِ زمان متوسل شده است، این درحالی است که او از یکطرف همچنان قائل بهنوعی تقابل قطعی میان پدیدارها و مقولات است و ازطرف دیگر به تقابل پدیدار و ناپدیدار همچنان پایبند است.
عزیز جشاننژاد؛ عباس جوارشکیان
دوره 6، شماره 2 ، تیر 1394، ، صفحه 15-41
چکیده
در تفکر ملاصدرا و ابنعربی، از سه جنبة هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی، میتوان به اثبات وحدت وجود پرداخت، و میتوان گفت این سه به نوعی در هم آمیختهاند. روح افکار ابنعربی، چیزی جز وحدت وجود نیست. وحدت وجودی که، مبنای آن، واقعگرایی، یا همان اصالت وجود مبتنی بر کشف، شهود و تجربه است.
ملاصدرا نیز، با طرح اصالت وجود، راه ...
بیشتر
در تفکر ملاصدرا و ابنعربی، از سه جنبة هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی، میتوان به اثبات وحدت وجود پرداخت، و میتوان گفت این سه به نوعی در هم آمیختهاند. روح افکار ابنعربی، چیزی جز وحدت وجود نیست. وحدت وجودی که، مبنای آن، واقعگرایی، یا همان اصالت وجود مبتنی بر کشف، شهود و تجربه است.
ملاصدرا نیز، با طرح اصالت وجود، راه را، برای وحدت موجودات عالم، باز کرد، و ما سوی الله را، چیزی جز شعاعها و پرتوهای نور حقیقی، و حقیقت وجود (ذات لایزال الهی) نمیداند. آنچه اصیل و یگانه است، همان هستی و ذات خداوند است. او، در عین پیروی و دفاع از دیدگاه ابنعربی در وحدت وجود، بر خلاف وی، که روش عقلی را در الهیات، نه کافی میداند و نه لازم، تلاشهایی برای عقلانیکردن آنچه ورای طور عقل است را، برای فهم عموم، انجام داده است. در این نوشتار، تلاش بر این است تا مبانی و سبک این دو حکیم و عارف الهی از سه جنبة مذکور، یعنی معرفتشناسی، هستیشناسی، و انسانشناسی، در شکلگیری نظریة وحدت وجود، بررسی و مقایسه شود.
اکرم عسکرزاده مزرعه؛ سید علی علم الهدی
دوره 7، شماره 3 ، آذر 1395، ، صفحه 15-37
چکیده
چکیده: ملاصدرا و زاگزبسکی دایرۀ معرفت را به فهم وسعت داده اند، معتقدند فاعل شناسا می تواند با کسب فضایل عقلانی و اخلاقی به طور ارادی بستر مناسب شکل گیری باور صادق را مهیا نماید. ایشان فضایل عقلانی را موجد باور می دانند و معتقدند فضایل اخلاقی در مؤدی بودن باور به صدق مؤثرند و رذایل اخلاقی مانع حصول باور صادق هستند. از نظر زاگزبسکی و ملاصدرا ...
بیشتر
چکیده: ملاصدرا و زاگزبسکی دایرۀ معرفت را به فهم وسعت داده اند، معتقدند فاعل شناسا می تواند با کسب فضایل عقلانی و اخلاقی به طور ارادی بستر مناسب شکل گیری باور صادق را مهیا نماید. ایشان فضایل عقلانی را موجد باور می دانند و معتقدند فضایل اخلاقی در مؤدی بودن باور به صدق مؤثرند و رذایل اخلاقی مانع حصول باور صادق هستند. از نظر زاگزبسکی و ملاصدرا فاعل شناسا به طور آگاهانه و ارادی می تواند برخی از فضایل اخلاقی و عقلانی را در خود ایجاد کند و رذایل اخلاقی را از بین ببرد تا زمینه و شرایط اعتمادپذیر و قابل اطمینانی برای شکل گیری و ایجاد باورها ایجاد شود. از نظر ایشان فاعل شناسایی که انگیزه و نیّت کسب معرفت را دارد می تواند با ایجاد بستر و زمینه مناسب برای حصول باور صادق، به صدق دست یابد. در این پژوهش پی گیری می شود در نظریه معرفت شناختی و فلسفه ملاصدرا دایره آگاهی های معتبر انسان به گستردگی فهم است؟ و اگر اینگونه است از نظر ملاصدرا چه عواملی در شکل گیری و مؤدی به صدق بودن فهم به عنوان علل زمینه ای مؤثر هستند؟
مهری چنگی آشتیانی
دوره 2، شماره 2 ، دی 1390، ، صفحه 17-34
چکیده
نقش عقل و کارکرد آن در مدعیات دینی بسیار حائز اهمیت است. رویکرد عقلگرایی در جهان اسلام بسیار متفاوت است. مشربهای مختلف فلسفی و کلامی و نزاعهای نظری در جهان همه ناشی از نقش عقل و فرایند عقلانیتاند. کندی، فارابی، بوعلیسینا، سهروردی، و ملاصدرا از بزرگترین فلاسفة مشرقزمیناند که رویکردهای مختلفی در ارتباط عقل ...
بیشتر
نقش عقل و کارکرد آن در مدعیات دینی بسیار حائز اهمیت است. رویکرد عقلگرایی در جهان اسلام بسیار متفاوت است. مشربهای مختلف فلسفی و کلامی و نزاعهای نظری در جهان همه ناشی از نقش عقل و فرایند عقلانیتاند. کندی، فارابی، بوعلیسینا، سهروردی، و ملاصدرا از بزرگترین فلاسفة مشرقزمیناند که رویکردهای مختلفی در ارتباط عقل و دین دارند. یکی از فیلسوفان مشهوری که در این زمینه درخشید فارابی است. فارابی در زمانی نظریات خود را عرضه کرد که دنیای اسلام درگیر نزاعها و مجادلات عقیدتی، فرقهای، کلامی، اختلافات سیاسی، و آشوبهای اجتماعی، بهخصوص جنگ بر سر قدرت و بهدستگرفتن قدرت، بود. جهان اسلام در آن موقع بهعلت فقدان اصالتهای دینی پریشان مانده بود و نیازمند این بود که برای رفع چالشهای موجود توجیهاتی علمی بیابد. در آن موقع بازار فلسفة یونانی گرم بود و دخالتدادن و التقاط اصول آن در تفکرات دینی میتوانست راهی برای دفع ابهامات و دودلیها و بنبستها باشد. لذا، میبینیم فارابی با استفاده از فلسفة یونانی و از طریق استدلال عقلی سعی دارد تا فهم بهتری از دین عرضه کند. او قوانین و اصول کلی اسلامی را، که متکی به وحیاند، متضمن سعادت در هر دو جهان میدانست و برای عقل انسان این توان را قائل بود که میتواند این قوانین و اصول کلی را بفهمد و تبیین عقلانی کند. به نظر او عقل ماهیتی جهانشمول دارد و قبول براهین آن، خصیصة مشترک و لایتغیر همة انسانهاست. فارابی بر آن است که آموزهها و تعلیمات دینی و فلسفی یکی است. هر دو از منشأ وحی و مفیض عقل فعالاند و به کمال و سعادت منتهی میشوند. لذا، فارابی بین تدین و تعقل تعارضی نمیبیند و برای عقل جایگاه ویژهای قائل است. بگذریم از مواردی که افراط در برخی نظریاتش مشهود است، ازجمله اینکه او فیلسوف را از نبی بالاتر میداند. او معتقد است فیلسوف با خواص سخن میگوید؛ روش او عقل است، ولی نبی از طریق تصرف در قوة متخیله و با خطابه مردم را اقناع و مجاب میکند.
عبدالله جوادی آملی
دوره 1، شماره 1 ، شهریور 1389، ، صفحه 19-28
چکیده
انسان دوستی و مفاهیم مرتبط با آن، از جمله مباحثی است که در طول تاریخ بشر، مورد توجه بوده و از اهمیت ویژهای در روابط انسانی برخوردار است. مفهوم انسان دوستی و مسائل مرتبط با آن، بارها از سوی صاحبنظران و اندیشمندان نقد و بررسی شده است. البته این مفهوم، از گسترة معنایی وسیعی برخوردار است و بحث و بررسی تمامی مسائل مربوط به آن، از عهدة ...
بیشتر
انسان دوستی و مفاهیم مرتبط با آن، از جمله مباحثی است که در طول تاریخ بشر، مورد توجه بوده و از اهمیت ویژهای در روابط انسانی برخوردار است. مفهوم انسان دوستی و مسائل مرتبط با آن، بارها از سوی صاحبنظران و اندیشمندان نقد و بررسی شده است. البته این مفهوم، از گسترة معنایی وسیعی برخوردار است و بحث و بررسی تمامی مسائل مربوط به آن، از عهدة یک مقاله یا کتاب خارج است و به کنکاش و تتبع زیاد و زمان کافی نیاز دارد. اما از جمله مباحثی که مستقیماً به مفهوم انساندوستی مربوط است و در حقیقت زیر مجموعة آن قرار میگیرد. مسئلة نحوة تعامل حکومت با مردم و حفظ کرامت و جایگاه انسانی شهروندان جامعه توسّط دولتمردان است. مقالة حاضر به بررسی این امر مهم در سیرة علوم و با تأکید بر نامة حضرت به مالک اشتر، پرداخته، تلاش میکند برخی اصول انسان دوستی را که دولتمردان، ملزم به رعایت آن در قبال مردم هستند، از دیدگاه امام علی (ع) مورد بررسی قرار دهد. مفاهیمی چون رعایت عدالت در برخورد با مردم، مشورت با مردم در امور جامعه، نقدپذیری دولتمردان مخالفت با حاکمیّت روابط ، پاسخگو بودن مسئولان به مردم، ایجاد امنیت در جامعه و ... از جمله اصول انسان دوستی است که حضرت در کلام گهربار خود به آن اشاره فرموده و ما نیز در این مقاله به بررسی آن خواهیم پرداخت.
سیدعلیرضا حجازی؛ مریم افرافر
دوره 2، شماره 1 ، شهریور 1390، ، صفحه 19-42
چکیده
این مقاله به گفتوگوی عارفان با ابلیس پرداخته است. درمجموع سیو هشت1 گفتوگو از متون ادبیات عرفانی انتخاب شده که آنها را از جهات گوناگون همچون تصویر ابلیس، زمان و مکان، جملات، آغازکنندة سخن، یکطرفه یا دوطرفه بودن گفتوگوها در دیدار با ابلیس، آشنابودن او برای عارفان، عناصر داستان و مانند آن بررسی ...
بیشتر
این مقاله به گفتوگوی عارفان با ابلیس پرداخته است. درمجموع سیو هشت1 گفتوگو از متون ادبیات عرفانی انتخاب شده که آنها را از جهات گوناگون همچون تصویر ابلیس، زمان و مکان، جملات، آغازکنندة سخن، یکطرفه یا دوطرفه بودن گفتوگوها در دیدار با ابلیس، آشنابودن او برای عارفان، عناصر داستان و مانند آن بررسی کردهایم. نتیجة چند مورد بهصورت آماری داده شده است.
فروغالسادات رحیمپور؛ محمد نصر اصفهانی
دوره 6، شماره 3 ، مهر 1394، ، صفحه 19-50
چکیده
موارد تشابه بسیاری بین دیدگاههای فلسفی افلوطین و ملاصدرا وجود دارد؛ یکی از این موارد مباحث نفس است. هدف ما در این تحقیق بررسی میزان اشتراک دیدگاه این دو فیلسوف بزرگ در خصوص احوال نفس در سه مقطع نفس قبل از بدن، با بدن، و بعد از بدن است که با شیوة توصیفی ـ تحلیلی انجام میشود. در اولین مقطع هر دو فیلسوف با اختلافی اندک به وجود نفسِ ...
بیشتر
موارد تشابه بسیاری بین دیدگاههای فلسفی افلوطین و ملاصدرا وجود دارد؛ یکی از این موارد مباحث نفس است. هدف ما در این تحقیق بررسی میزان اشتراک دیدگاه این دو فیلسوف بزرگ در خصوص احوال نفس در سه مقطع نفس قبل از بدن، با بدن، و بعد از بدن است که با شیوة توصیفی ـ تحلیلی انجام میشود. در اولین مقطع هر دو فیلسوف با اختلافی اندک به وجود نفسِ پیش از بدن قائلاند. در دومین مقطع نظر افلوطین این است که با وجود همکنشی بین نفس و بدن نفس ماهیتاً با بدن بیگانه است، اما ملاصدرا نفس را در مقاطعی با بدن متحد میداند. با این حال از نظر او بهسبب حرکت استکمالی جوهری از بدن فاصله میگیرد و با مرگ آن را کاملاً رها میکند. در سومین مقطع به نظر افلوطین نفس بعد از خروج از بدن به جایگاه اصلی خود بازمیگردد، اما تخیلات و تصورات این دنیایی را در ادامة حیات خود به همراه دارد و به نظر ملاصدرا نفس بدن را رها میکند و بهترتیب در بدنهای مثالی و اخروی خودساخته به حیات خود ادامه میدهد. اختلاف عمدة این دو فیلسوف در این مقطع این است که افلوطین برای انسانهای رشدنیافته معتقد به تناسخ است، اما ملاصدرا بههیچوجه تناسخ را نپذیرفته است.
سید علی حقی؛ سیده سمیه حسینی
دوره 7، شماره 1 ، خرداد 1395، ، صفحه 19-34
چکیده
چکیده نوشتار حاضر کوششی در راستای فهم احاطه علمی انسان کامل از دید صدرا و نسفی است . نگارنده بر این باور است که احاطه علمی انسان کامل ، ارتباط مستقیمی با حقیقت علم و تهذیب نفس دارد . حقیقت علم در نظر صدرا و نسفی نوری از جانب حقتعالی است همچنین هر دو بر این نکته واقفاند که این نور براثر سیر و سلوک به دست میآید .بالاترین مرتبه این نور ...
بیشتر
چکیده نوشتار حاضر کوششی در راستای فهم احاطه علمی انسان کامل از دید صدرا و نسفی است . نگارنده بر این باور است که احاطه علمی انسان کامل ، ارتباط مستقیمی با حقیقت علم و تهذیب نفس دارد . حقیقت علم در نظر صدرا و نسفی نوری از جانب حقتعالی است همچنین هر دو بر این نکته واقفاند که این نور براثر سیر و سلوک به دست میآید .بالاترین مرتبه این نور متعلق به انسان کامل است که به همه علوم احاطه دارد . بنا بر نظر نسفی هر چه ریاضت بیشتر شود احاطه علمی انسان بیشتر میگردد و اشیاء راکماهی میتواند ببیند . صدرا و نسفی،رسیدن به بالاترین مرتبه علوم رافی نفسه دارای ارزش ندانستند بلکه علم رازمانی ارزشمند میدانند که توأم با عمل باشد . انسان کامل نهتنها بر علوم ظاهری بلکه با غیب نیز آشنایی دارد . او غیب آسمان و زمین را میداند .بنابراین احاطه عملی انسان کامل آن است که وی بر تمامی علوم ظاهری و باطنی آشنایی و به درک حقیقت اشیاء رسد.
رضا اکبریان؛ سیاوش اسدی
دوره 3، شماره 2 ، بهمن 1391، ، صفحه 21-43
چکیده
این مقاله در تلاش است به این مسائل پاسخ گوید که: ملاصدرا و ویلیامسون چه راهکاری را برای پاسخ به مسئلة اخبار از معدوم ارائه میدهند و نقاط اشتراک و افتراق این راهکارها چیست و بهعلاوه هریک از این راهکارها با چه چالشهایی روبروست. ویلیامسون برای حل این مسئله، ضمن تأکید بر مساوقت شیء و موجود، به وجود ضروری اشیا قائل میشود. به ...
بیشتر
این مقاله در تلاش است به این مسائل پاسخ گوید که: ملاصدرا و ویلیامسون چه راهکاری را برای پاسخ به مسئلة اخبار از معدوم ارائه میدهند و نقاط اشتراک و افتراق این راهکارها چیست و بهعلاوه هریک از این راهکارها با چه چالشهایی روبروست. ویلیامسون برای حل این مسئله، ضمن تأکید بر مساوقت شیء و موجود، به وجود ضروری اشیا قائل میشود. به این نحو که «جهت امکان» را مربوط به صفات اشیا، از جمله وجود انضمامی آنها میداند، اما برای وجود منطقی اشیا، «جهت ضرورت» را درنظر میگیرد و اخبار از معدوم را در چهارچوب این نظریه تبیین میکند. ملاصدرا نیز مسئلة اخبار از معدوم را با ارائة نظریة «وجود ذهنی» پاسخ میدهد. در این نظریه، که خود مبتنیبر نظریة وحدت تشکیکی وجود است، وجود ذهنی مرتبهای از حقیقت واحدة وجود درنظر گرفته و بر انحفاظ ماهیت در ذهن و خارج تأکید میشود. پس، برای اخبار از معدوم باید معدوم خارجی به وجود ذهنی، که ماهیت مربوط به آن تجلی یا ظل همین وجود ذهنی است، موجود باشد، اما هریک از این راهکارها با چالشهایی روبروست. از جمله اینکه در ساختار فلسفی ملاصدرا، بحث از چگونگی تصور معدومات مسکوت گذاشته شده است و انحفاظ ماهیت، در ذهن و خارج، بر مبنای وجودشناسی ملاصدرا غیر قابل توجیه است. از سوی دیگر، در دیدگاه ویلیامسون، وجود ضروری اشیا نمیتواند مبیّن واقعیت خارجی آنها باشد؛ اما علامه طباطبایی، به جای آنکه همانند ملاصدرا، پاسخ به مسئلة اخبار از معدوم را در دستگاه وجود و ماهیت مطرح سازد، آن را در دستگاه وجود و عدم سامان میدهد. به این نحو که واقعیت خارجی را همان وجود میداند که یا مطلق یا مقید به اعدام است و عدم، از باب توسع، از واقعیت خارجی انتزاع و موضوع گزارهها قرار میگیرد. بنابراین، موضوع قراردادن اعدام در گزارهها را یک فعالیت عقلی و در ارتباط با واقعیت، که میتواند چالشهای پیش روی دیدگاههای ملاصدرا و ویلیامسون را برطرف سازد، مطرح میکند.
رضا اکبری
دوره 4، شماره 2 ، شهریور 1392، ، صفحه 21-36
چکیده
مسئلة اصالت وجود و اصالت ماهیت در ابتدا ممکن است به صورت دو مسئلة مقابل هم جلوه نمایند ولی درواقع دو نظام با مجموعهای از اصول در تقابل با یکدیگر قرار گرفتهاند که در صف مقدم آن دو، اصالت وجود و اصالت ماهیت قرار دارند. برای مثال، توجه به دلیل مبتنیبر حرکت اشتدادی نشان میدهد که ملاصدرا نظام مبتنیبر اصول اصالت ماهیت، نفی حرکت ...
بیشتر
مسئلة اصالت وجود و اصالت ماهیت در ابتدا ممکن است به صورت دو مسئلة مقابل هم جلوه نمایند ولی درواقع دو نظام با مجموعهای از اصول در تقابل با یکدیگر قرار گرفتهاند که در صف مقدم آن دو، اصالت وجود و اصالت ماهیت قرار دارند. برای مثال، توجه به دلیل مبتنیبر حرکت اشتدادی نشان میدهد که ملاصدرا نظام مبتنیبر اصول اصالت ماهیت، نفی حرکت اشتدادی در ماهیت، و تلقی خاص مشائیان از حرکت در کیف را مورد نقد قرار داده است. از سوی دیگر اصالت وجود بهتنهایی در مواجهه با حرکت اشتدادی کارایی ندارد و نیازمند قرارگرفتن در نظامی متشکل از نظریات اصالت وجود، وحدت وجود، و اشتداد وجود است. بنابراین ملاصدرا نوع نگاه خود به عالم و تصویر برآمده از آن را در مقابل نوع نگاه طرفداران اصالت ماهیت و تصویر برآمده از آن نگاه قرار داده و به صحت تصویر خود حکم کرده است هرچند که در مقام انتقال تصویر ذهنی خود از واقعیت به دیگران، مجبور به تقطیع بخشهای متفاوت این تصویر از یکدیگر و آوردن آنها در یک ترتیب خطی شده است.
منوچهر خادمی
دوره 4، شماره 4 ، اسفند 1392، ، صفحه 21-51
چکیده
تقریر متداول و مرسوم از سخنان عرفا در خصوص مقام ذات حق تعالی، لابشرط مقسمی بودن آن است. اما در این مقاله با الهام از تقسیمبندی عمیق و جدیدی که مرحوم غروی اصفهانی از صرف حقیقت، ماهیت، و هویت ارائه داده است اعتبار دیگری که در آن نه لحاظ با غیر، که مفاد لابشرط مقسمی است درنظر گرفته میشود و نه عدم لحاظ با غیر را اثبات کرده و این اعتبار ...
بیشتر
تقریر متداول و مرسوم از سخنان عرفا در خصوص مقام ذات حق تعالی، لابشرط مقسمی بودن آن است. اما در این مقاله با الهام از تقسیمبندی عمیق و جدیدی که مرحوم غروی اصفهانی از صرف حقیقت، ماهیت، و هویت ارائه داده است اعتبار دیگری که در آن نه لحاظ با غیر، که مفاد لابشرط مقسمی است درنظر گرفته میشود و نه عدم لحاظ با غیر را اثبات کرده و این اعتبار را مناسبترین لحاظ برای ذات غیبی حق دانسته و به دنبال آن، اعتبار لابشرط مقسمی را مربوط به ذات حق در مقام ظهور و بروز در مجالی اسمائی و اعیانی و تجلی و تنزل و تعین در مواطن و مطالع کونی و خلقی میدانیم. این در حالی است که اعتبار مورد نظر ما، مربوط به لحاظ غیب الغیوب و ابطن کل الباطن و غیب مغیب و عنقای مغرب و کنز مخفی دانستن ذات حق است که بر طبق آن با فرایند ظهور و تجلی، تباین ذاتی داشته و هیچگونه حضور و نزولی در محاضر ربوبی و حضرات وجودی نداشته، بلکه همچنان با وجود تعینات تفصیلی و تجلیات نامتناهی، در کمون صرف و بطون محض، مستقر و مستغرق بوده و جامع و شامل و هاضم ظهور اسم الظاهر مقید و بطون اسم الباطن مقید که از اسمای الهی هستند است. در ادامه شواهدی از عبارات عرفا در کتب عرفانی که به طرز بسیار لطیفی به اعتبار مورد نظر ما، اشارهای داشتهاند را ذکر کرده، در بخش نهایی، که مهمترین بخش مقاله است، به لوازم دیدگاه مختار پرداخته شده و در پی آن، تمامی لوازم اعتبار لابشرط مقسمی ذات حق را ابطال و انکار کرده و مقابل آنها را در مورد اعتبار مزبور، اثبات کردیم؛ لوازمی چون تحقق اجتماع و ارتفاع نقیضین در مرتبة غیب ذات، انکار تحقق اسما و صفات چه با حیثیت تقییدی اجمالی اندماجی و چه با حیثیت تقییدی تفصیلی شأنی، تباین ذاتی داشتن با ظهور و تجلی در مرائی و مجالی، غیب مغیب و عنقای مغرب و کنز مخفیماندن ذات، سلب اسناد وجود اطلاقی و عدم اطلاقی، مجهول مطلق ازل و ابد بودن ذات حق و مقام مسکوت عنها.
سیدحسین حسینی
دوره 5، شماره 2 ، شهریور 1393، ، صفحه 21-45
چکیده
ویژگی میانرشتهای بودن مطالعات «تمدن پژوهی»، دایرة نگاه به مسائل این حوزه را از حصر در یک یا چند دستة تخصصی خاص بیرون کرده و در گسترة وسیعتری قرار میدهد. این چالش بهویژه در تحلیل اصل مفهوم تمدن بیش از هر جای دیگر خود را نمایان میسازد، چراکه ما با واژهای چندوجهی روبهرو هستیم که مفاهیم همعرض دیگری را نیز در جنب خود ...
بیشتر
ویژگی میانرشتهای بودن مطالعات «تمدن پژوهی»، دایرة نگاه به مسائل این حوزه را از حصر در یک یا چند دستة تخصصی خاص بیرون کرده و در گسترة وسیعتری قرار میدهد. این چالش بهویژه در تحلیل اصل مفهوم تمدن بیش از هر جای دیگر خود را نمایان میسازد، چراکه ما با واژهای چندوجهی روبهرو هستیم که مفاهیم همعرض دیگری را نیز در جنب خود قرار میدهد؛ مقولههای انسان، فرهنگ، جامعه، تاریخ، و دین، واژگان همخانوادة مفهوم تمدن به حساب آمده و حل گرة فهم کرانههای ناپیدای این معنا، در گرو فهم پیکرة این خانواده است. از سویی پیراستن حوزة مفهومی هر واژه و از سوی دیگر درهمتنیدن نظاموارة آنها با یکدیگر تا نسبت تأثیر هر کدام در دیگری آشکار شده و در نهایت به تعریف نظاممندی دست یابیم. در مقدمه، پس از اشاره به هدف مقاله در تعیین مؤلفههای مفهومی تمدن (به جای تعریف آن) به فرضهای سهگانة «عدم تحقق تمدن اسلامی در دنیای معاصر» و «ضرورت ایجاد تمدن نوین اسلامی» و نیز «امکان تحقق تمدن نوین اسلامی» اشاره میشود و سپس در گام نخست و به جهت تحلیل روشمند مسئله، از مدل «مجموعهنگر» یاد میکنیم که مهمترین ویژگی آن، نگاه به مفاهیم همتراز به صورت سیستمی است و آنگاه با تحلیل نسبت مفهوم تمدن با چهار واژة دیگر به ارائة برداشتی جدید از تمدن دست خواهیم یافت. بیان امتیازات و مراحل پنجگانة مدل تحلیل، بخش دیگر مقاله را تشکیل میدهد و بر این پایه و با نظر به کاربرد واژة تمدن غربی در دنیای کنونی، نشان داده میشود که مدل مطرح با تحلیل مؤلفههای مورد نظر، علاوه بر رعایت اصل سازگاری درون منطقی، توان تحلیل وضعیت موجود تمدن غالب را نیز داراست و به همین سبب سخن از نمود یک تحلیل جامع میرود. در نهایت بر اساس مفهوم به دست آمده و با القای خصوصیت از معنای تمدن غربی، سعی در رونمایی مؤلفههای مفهومی تمدن خواهد داشت. بدینسان از مؤلفههای هشتگانه سخن به میان میآید: سیطرة فراملی، ارادة جمعی و انسانی؛ عنصر سرزمین و مهد؛ منحصرنبودن به مرزهای جغرافیایی؛ شمولیت در روابط انسانی؛ نفوذ و برتریطلبی؛ تعالیجویی؛ و تأثیر در تحولات تاریخی. دست آخر با تطبیق عناصر تحلیلی فوق، نیمنگاهی نیز به مفهوم تمدن اسلامی میاندازیم
محمدهادی توکلی؛ اعظم قاسمی
چکیده
بهطور معمول در آثار فلسفی مسلمین، معرفتپذیری خداوند بهصورت مستقل مورد بررسی قرار نگرفته است بلکه در بیشتر موارد بهعنوان یک اصل موضوع تلقی گشته است. حکیم سبزواری علیرغم رویکرد منتقدانهای که در نسبت با اندیشههای تعطیلگرایانه اتخاذ نموده، عقل را بدون مدد الهی عاجز از معرفت خداوند میداند و بیان میکند آنچه که خداوند را ...
بیشتر
بهطور معمول در آثار فلسفی مسلمین، معرفتپذیری خداوند بهصورت مستقل مورد بررسی قرار نگرفته است بلکه در بیشتر موارد بهعنوان یک اصل موضوع تلقی گشته است. حکیم سبزواری علیرغم رویکرد منتقدانهای که در نسبت با اندیشههای تعطیلگرایانه اتخاذ نموده، عقل را بدون مدد الهی عاجز از معرفت خداوند میداند و بیان میکند آنچه که خداوند را از طریق براهین میشناسد، عقلی است که به نور خداوند تقویت گشته است و در عین حال عقل از نیل به کنه ذات خداوند ناتوان است، بدانجهت که علم حصولی اکتناهی منوط به حصول تام ماهیت معلوم برای عالم است و خداوند به سبب تنزه از ماهیت از دسترسی عقول مبرا میباشد. حکیم سبزواری در تبیین نظریه خویش علاوه بر اقامه استدلال، به روایات صادره از ناحیه عصمت و نیز بیانات اهل معرفت استشهاد نموده است.
حسن احمدی زاده
چکیده
ارتباط میان خداوند و مخلوقات، هم در عرفان اسلامی و هم در سنت دینی و الهیاتیِ غربی، همواره مورد توجه اندیشمندان بوده است. اساساً عرفا برای تبیین امکان برقراری ارتباط با خداوند و در عین حال، حفظ تعالی او نسبت به مخلوقات، به این بحث توجه جدی داشتهاند. صائن الدین ابن ترکه، از عرفای بنام قرن هشتم و نهم هجری و از شارحان برجستهی عرفانِ ...
بیشتر
ارتباط میان خداوند و مخلوقات، هم در عرفان اسلامی و هم در سنت دینی و الهیاتیِ غربی، همواره مورد توجه اندیشمندان بوده است. اساساً عرفا برای تبیین امکان برقراری ارتباط با خداوند و در عین حال، حفظ تعالی او نسبت به مخلوقات، به این بحث توجه جدی داشتهاند. صائن الدین ابن ترکه، از عرفای بنام قرن هشتم و نهم هجری و از شارحان برجستهی عرفانِ ابن عربی، با مطرح کردن بحث کیفیت ارتباط خداوند با مخلوقات، در قالب بحث تمایز احاطی، تحلیلهای عرفانی عمیقی ارائه میکند که شبیه آنها را میتوان در آراء اسپینوزا نیز ملاحظه نمود. هر دو، به خداشناسی و تبیین صفات و ویژگیهای خداوند در ارتباط با مخلوقات، توجه جدی داشتهاند. همچنین هم ابن ترکه و هم اسپینوزا، با مطرح کرده اقسام تمایز و تقابل در فلسفه و عرفان، تلاش کردهاند تا نشان دهند که تمایز میان خداوند و مخلوقات، از سنخ تقابل کامل و جدایی مطلق میان دو شیئ نیست، بلکه خداوند با وجود تمایز ذاتی و الوهیت متعالیاش، چنین نیست که هیچ نحوه ارتباطی با موجودات نداشته باشد و ابن ترکه این ارتباط وجودی را در قالب بحث تمایز احاطی مطرح میکند اما اسپینوزا با نسبت دادن برخی صفات مادی و غیر مادی به خداوند، هم تعالی خداوند را حفظ میکند و هم از علت حلولی بودنِ او برای مخلوقات سخن میگوید.
کاظم استادی
دوره 4، شماره 1 ، خرداد 1392، ، صفحه 23-49
چکیده
در دو قرن اخیر، برخی فلاسفة اسلامی نظریهای رواج دادهاند که آموزة آن، حکایت از این دارد که بهشت و جهنم چیزی نیست به جز تجسم اعمال و رفتار انسان، که به صورتهای گوناگون برای وی ظاهر میشود. این مقاله درصدد آن است تا این آموزه را که مورد مخالفت متکلمین و مورد موافقت فیلسوفان متأخر است پیکرهسازی و نقد کند. و در آخر این ادعا ...
بیشتر
در دو قرن اخیر، برخی فلاسفة اسلامی نظریهای رواج دادهاند که آموزة آن، حکایت از این دارد که بهشت و جهنم چیزی نیست به جز تجسم اعمال و رفتار انسان، که به صورتهای گوناگون برای وی ظاهر میشود. این مقاله درصدد آن است تا این آموزه را که مورد مخالفت متکلمین و مورد موافقت فیلسوفان متأخر است پیکرهسازی و نقد کند. و در آخر این ادعا را ارائه کند که با فرض اینکه برخی از اعمال برای انسان مجسم شوند، کیفر و پاداش انسانها منحصر در تجسم اعمال نیست. همچنین پیرامون این نظریه سؤالهایی مطرح کردهایم تا قائلین انحصاریِ تجسم اعمال، پاسخگوی آن باشند.
محمدهادی توکلی؛ محمد سعیدیمهر
دوره 4، شماره 3 ، آذر 1392، ، صفحه 23-39
چکیده
برهان تضایف یکی از مهمترین براهینی است که ملاصدرا برای اثبات اتحاد میان عاقل و معقول اقامه کرده است. این برهان پس از ملاصدرا مورد مناقشة فراوانی قرار گرفت؛ برخی از حکما آن را پذیرفتند و برخی دیگر به چالش کشیدند. مرحوم علامه طباطبایی از آن دسته حکمایی است که برهان مذکور را تام ندانسته و بر آن اشکالات متعددی وارد کرده است و خود در بدایة ...
بیشتر
برهان تضایف یکی از مهمترین براهینی است که ملاصدرا برای اثبات اتحاد میان عاقل و معقول اقامه کرده است. این برهان پس از ملاصدرا مورد مناقشة فراوانی قرار گرفت؛ برخی از حکما آن را پذیرفتند و برخی دیگر به چالش کشیدند. مرحوم علامه طباطبایی از آن دسته حکمایی است که برهان مذکور را تام ندانسته و بر آن اشکالات متعددی وارد کرده است و خود در بدایة الحکمة و نیز نهایة الحکمة برای اثبات اتحاد عاقل و معقول راه دیگری را در پیش میگیرد. اما به نظر میرسد که هیچیک از اشکالات علامه بر این برهان وارد نیستند
مرتضی شجاری؛ زکیهالسادات طباطبایی لطفی
دوره 7، شماره 2 ، شهریور 1395، ، صفحه 23-44
چکیده
چکیده
این جستار ذیل پرسش از مفهوم خلاقیت در معماری به بررسی مفهوم خلاقیت انسان و خلاقیت هنری در حکمت متعالیه پرداخته است. در این راستا، بحث خلافت الهی انسان، وجود ذهنی، تعریف صدرایی از نفس انسان، تناظر مراتب ادراکی او با مراتب عالم، نظریههای ادارکی انسان و جایگاه و نقش عقل و خیال، و مبحث کشف و الهام بررسی گردیدند. بر مبنای این ...
بیشتر
چکیده
این جستار ذیل پرسش از مفهوم خلاقیت در معماری به بررسی مفهوم خلاقیت انسان و خلاقیت هنری در حکمت متعالیه پرداخته است. در این راستا، بحث خلافت الهی انسان، وجود ذهنی، تعریف صدرایی از نفس انسان، تناظر مراتب ادراکی او با مراتب عالم، نظریههای ادارکی انسان و جایگاه و نقش عقل و خیال، و مبحث کشف و الهام بررسی گردیدند. بر مبنای این مطالعه، خلاقیت انسان با الهام از حکمت متعالیه در نسبت با مظهریت خلق عالم توسط خداوند و ذیل مقام خلافت الهی انسان قابل تبیین است و به تناسب مراتب این مظهریت، دارای درجاتی است که بر صنعت و هنر منطبق میگردد. همچنین تبیینی از خلاقیت بر مبنای سیر انسان در مراتب هستی و مبتنی بر قوای ادراکی او طرح گردید که به معماری به عنوان حاصل تصرف انسان در محیط، در استقرار و سیر نزولی و صعودی میان عوالم هستی قابل انطباق میباشد. این بحث میتواند مبنای نظریهای برای سنجش و داوری معماری اسلامی از منظر فرآیند تحقق آن قرار گیرد.