آیا با حذف عقل فعال به عنوان علت حقیقی افاضة صور ادراکی در فلسفة صدرالمتألهین شیرازی امکان یافتن راهکار دیگری برای تبیین فرایند حصول شناخت انسانی بر اساس مبانی موجود در این فلسفه وجود دارد؟ این مقاله نشان میدهد که علیرغم اختصاص صفحات زیادی از آثار صدرا به مسئلة کیفیت حصول معرفت آدمی نسبت به موجودات جهان با محوریت واهبالصور به عنوان علت حقیقی این امر، اصول و مبانی خاص حکمت متعالیه ما را از آن تحلیل معیوب بینیاز ساخته، و راهکار قابل قبولتر و سادهتری در اختیار ما میگذارد. این راهکار مبتنی بر اصول و نکتهنظرهای ابتکاری این فیلسوف همچون؛ اصالت وجود، وحدت تشکیکی وجود، نوع هویت وجودی انسان در حکمت متعالیه، اتحاد عالم و معلوم و نتایج آن و تقسیم علم به بسیط و مرکب است. ما نشان خواهیم داد که این مبانی ضمن اینکه گشودگی مراتب هستی را بر روی یکدیگر قابل دفاع میسازد، با تکیه بر حرکت اشتدادی وجودی انسان، فرایند حصول شناخت آدمی را به نحو موجهی تبیین میکند