حسین اترک
چکیده
این مقاله در زمینة کلام اسلامی به بررسی دلالت آیة «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء /59) بر عصمت انبیاء میپردازد. این آیه یکی از مهمترین آیات قرآنی است که از آن برای اثبات عصمت انبیاء، به ویژه نبی مکرم اسلام، و صاحبان امر استفاده شده است. استدلال به این صورت است که چون خداوند بهطور ...
بیشتر
این مقاله در زمینة کلام اسلامی به بررسی دلالت آیة «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء /59) بر عصمت انبیاء میپردازد. این آیه یکی از مهمترین آیات قرآنی است که از آن برای اثبات عصمت انبیاء، به ویژه نبی مکرم اسلام، و صاحبان امر استفاده شده است. استدلال به این صورت است که چون خداوند بهطور مطلق دستور به اطاعت از رسول خود داده است، این دلالت بر عصمت او از خطا و گناه میکند؛ چرا که اگر رسول معصوم نباشد، ممکن است در دستورات خود به مردم دچار عصیان یا خطا شود؛ در نتیجه، دستور مطلق خدا به اطاعت از او، منجر به تبعیت مردم از رسول در عصیان و خطایش خواهد شد و این خلاف غرض خداوند از ارسال رسول است. به نظر نویسنده، این استدلال مخدوش است و استفاده از اطلاق آیه برای اثبات عصمت بر اساس مباحث علم اصول و شرایط اخذ به اطلاق یک کلام درست نیست. آیه در مقام بیان عصمت یا عدم عصمت انبیاء نیست؛ بلکه صرفاً در مقام بیان اصل حکم ضرورت اطاعت از رسول و صاحبان امر توسط مردم است. علاوه بر اینکه قرائن عقلی و نقلی متعددی وجود دارند که آیه را از ظاهر مطلق آن منصرف و ضرورت اطاعت را مقید به عدم مخالفت دستورات رسول و صاحبان امر با کتاب و حکم خدا میسازند.
سیدمجید ظهیری؛ جهانگیر مسعودی
دوره 4، شماره 4 ، اسفند 1392، ، صفحه 69-78
چکیده
مرتبة ذات الهی پیچیدهترین اعتبارات عرفانی است؛ مرتبة اطلاق مقسمی که حتی حمل واژههای مقام، مرتبه، اعتبار عرفانی، و اطلاق بر آن محل تردید است. دربارة وجود لابشرط مقسمی دو اختلاف وجود دارد؛ یکی اختلاف میان فلاسفه و عرفا و دیگر اختلاف میان خود عرفا. اختلاف میان فلاسفه و عرفا در این است که این مرتبه صرفاً از معقولات ثانیة فلسفی است و ...
بیشتر
مرتبة ذات الهی پیچیدهترین اعتبارات عرفانی است؛ مرتبة اطلاق مقسمی که حتی حمل واژههای مقام، مرتبه، اعتبار عرفانی، و اطلاق بر آن محل تردید است. دربارة وجود لابشرط مقسمی دو اختلاف وجود دارد؛ یکی اختلاف میان فلاسفه و عرفا و دیگر اختلاف میان خود عرفا. اختلاف میان فلاسفه و عرفا در این است که این مرتبه صرفاً از معقولات ثانیة فلسفی است و مابهازای خارجی ندارد، چنانکه فلاسفه معتقدند یا حقیقه الحقایق است، آنچنان که عرفا باور دارند. اختلاف میان عرفا نیز در تبیین «لا اسم و لا رسم له» و شرایط و لوازم حمل و سخنگفتن در این مقام است. برخی معتقدند هر حملی حتی حمل اطلاق، وجود، وحدت، وجوب، و بساطت بر این مقام نادرست است، چنانکه سلب آن نیز نادرست است و دربارة این مقام فقط سکوت سزاوار است. این گروه در این مقام سخنان بهظاهر تناقضآمیزی مطرح میکنند. برخی نیز معتقدند تعبیر «لا اسم و لا رسم له» به این معنا نیست که امکان اشاره به آن مقام با لفظی از الفاظ و اسمی از اسما انکار شده باشد بلکه فقط اگر حملی منجر به تعین در مقام ذات شود، نادرست خواهد بود. در این مقاله ضمن تحلیل آرای مختلف، به این نتیجه خواهیم رسید که حتی حمل برخی محمولها همچون اطلاق مقسمی، وجوب، و وجود نیز منجر به تعین در مقام ذات میشود و با « لا اسم و لا رسم له»، به علت مشروطبودن انتزاع از حاق ذات به احاطة علمی و نیز مساویبودن معقول ثانی با معلومبودن و متعین و محدودبودن به حدود فهم، قابل جمع نخواهد بود. فرضیة پیشنهادی نویسندگان این است که دستگاه منطقی ـ معرفتشناختی ارسطویی توان تبیین و توجیه حکمناپذیری مقام ذات را ندارد، لکن این به معنای توجیهناپذیری مطلق آن نیست و نمیتوان از آن خردستیزی یافتههای عارفان را نتیجه گرفت. همچنین عرفان هیچ الزامی برای کوتاهآمدن در برابر دستگاه منطقی ـ معرفتشناختی ارسطویی ندارد و میتواند در تبیین و توجیه عقلانی ـ منطقی نظریات خود، فارغ از این پارادایم، دستگاههای منطقی ـ معرفتشناختی دیگر را نیز محک بزند