از دیدگاه دکتر نصر، ریشة بسیاری از بحرانهای انسان معاصر جدایی معرفت از معنویت است. به همین دلیل، معرفت قدسی در منظومة فکری او حائز بیشترین اهمیت است. مباحثی که وی، در خصوص معرفت، مطرح میکند، به طور بنیادین، با مباحث فیلسوفان معرفتشناس غربی متفاوت است. دلیل این امر آن است که وی معرفتشناسی غربی را غیر قدسی و ...
بیشتر
از دیدگاه دکتر نصر، ریشة بسیاری از بحرانهای انسان معاصر جدایی معرفت از معنویت است. به همین دلیل، معرفت قدسی در منظومة فکری او حائز بیشترین اهمیت است. مباحثی که وی، در خصوص معرفت، مطرح میکند، به طور بنیادین، با مباحث فیلسوفان معرفتشناس غربی متفاوت است. دلیل این امر آن است که وی معرفتشناسی غربی را غیر قدسی و لذا، غیر قابل پذیرش میداند. هرچند نصر معتقد است، در حال حاضر، در غرب، معرفت قداستزدایی شده است، اما با این حال، او به اینکه کنه معرفت همچنان از امر قدسی جداییناپذیر است باور راسخ دارد، لذا احیای این معرفت را امری ممکن میداند. او بر این باور است که اگر انسان معاصر بخواهد بر چالشهای پیش رو فائق آید، لازم است به احیای معرفت قدسی بپردازد؛ البته دکتر نصر در معرفتشناسی داعیهدار مکتب جدیدی نیست و به معرفتشناسی حکمای مسلمان پایبند است. در این مقاله برآنایم تا به تحلیل و تبیین معرفت قدسی نزد نصر و درنهایت، به بررسی و نقد دیدگاه وی بپردازیم.
نسبت بین سنت و تجدد و پاسخ به چالشهایی که تجدد برانگیخته است، از دغدغههای فکری دکتر نصر است. به اعتقاد وی، بدون فهم صحیح مبانی تجدد نمیتوان در خصوص نسبت آن با سنت سخنی گفت و درک و فهم از انسان، یکی از مبانی مهم تجدد و در تعارض اساسی با سنت است. در مقاله حاضر، رویکرد وی به انسانشناسی مابعدالطبیعی با گرایش سنتگرایی پرداخته میشود. ...
بیشتر
نسبت بین سنت و تجدد و پاسخ به چالشهایی که تجدد برانگیخته است، از دغدغههای فکری دکتر نصر است. به اعتقاد وی، بدون فهم صحیح مبانی تجدد نمیتوان در خصوص نسبت آن با سنت سخنی گفت و درک و فهم از انسان، یکی از مبانی مهم تجدد و در تعارض اساسی با سنت است. در مقاله حاضر، رویکرد وی به انسانشناسی مابعدالطبیعی با گرایش سنتگرایی پرداخته میشود. اهمیت این مبحث بدان جهت است که انسانشناسی مدرن و حتی پسا مدرن عواقب سوئی به همراه داشته است که برخی از پیامدهای آن همچون بحران محیط زیست، کل نوع بشر را تحتالشعاع قرار داده است. دکتر نصر با نقد و بررسی انسانگرایی و نه انسانشناسی مسیحی به تحلیل تغییر گرایش از خدامحوری به انسان محوری در تاریخ تفکر غربی میپردازد. وی با ذکر ویژگیهای اساسی انسان متجدد و انسان سنتی بر آن است که بین این دو گونه انسانشناسی تقابل برقرار است. او در نهایت پیامدهای سوء انسانشناسی متجددانه را تحلیل میکند و راه غلبه بر چالشهای این حوزه را منوط به بازگشت به انسانشناسی سنتی میداند.