فلسفه
روحالله کاظمی؛ قاسم پورحسن
چکیده
عقل در تفکّر فارابی بنیادی است که شالودهی فلسفه را بنا مینهد؛بهگونهای که میتوان همهی عرصههای تفکّر او را بسطِ قلمروهای عقل نام داد.اما پرسش این است که نقش خود عقلْ در تکاملاش چیست؟ آیا عقل سراپا متّکیبه اعطای عقل فعّال است، یا به فعّالیت خود عقل نیز اتّکا دارد؟ با توجه به این پرسشهدف مقالهی حاضر بازسازیِ تکاملِ خودبنیادانهی ...
بیشتر
عقل در تفکّر فارابی بنیادی است که شالودهی فلسفه را بنا مینهد؛بهگونهای که میتوان همهی عرصههای تفکّر او را بسطِ قلمروهای عقل نام داد.اما پرسش این است که نقش خود عقلْ در تکاملاش چیست؟ آیا عقل سراپا متّکیبه اعطای عقل فعّال است، یا به فعّالیت خود عقل نیز اتّکا دارد؟ با توجه به این پرسشهدف مقالهی حاضر بازسازیِ تکاملِ خودبنیادانهی عقل در تفکّر فارابی است.مقاله میخواهد به این پرسشها از خلال بررسی، توصیف و تحلیل مناسبات افکار فارابیدر آثار مختلف او پاسخ دهد. نتیجهی کوشش حاضر این است که عقل در مسیر تکاملاشاز عقل بالقوه تا عقل بالفعل و عقل مستفاد بیشتر به فعّالیّت خود متّکی است و بدین جهتبه خودآیینی و در نهایت به همرتبهشدن با عقل فعّال میرسد؛ زیرا در پی کوششعقل است که اعطا صورت میگیرد. به یک معنا، عقل در خروج از بالقوهگیبه فعلیّت همواره وهلههای تجدّد خود را رقم میزند و این تجدّد با کشفمعقولات اشیا و درونیشدن آن برای عقل رقم میخورد.