جلال درخشه؛ محمد مسرور
چکیده
آنتونی گیدنز تلاش میکند جامعهشناسی را بر محور زمان بازآفرینی کند. این بازآفرینی با نقد تکاملگرایی تاریخی کلاسیکهای جامعهشناسی به مثابه ساختشکنی زمان طولی آغاز میگردد و با پیگیری آن در ساحتها دیگر بروز زمانمندی همچون ازجاکندگی، آیندهگرایی، ساخت جامعه و در نهایت تکنولوژیهای زمان نظیر ساعت و تقویم، معانی و کارکردهای ...
بیشتر
آنتونی گیدنز تلاش میکند جامعهشناسی را بر محور زمان بازآفرینی کند. این بازآفرینی با نقد تکاملگرایی تاریخی کلاسیکهای جامعهشناسی به مثابه ساختشکنی زمان طولی آغاز میگردد و با پیگیری آن در ساحتها دیگر بروز زمانمندی همچون ازجاکندگی، آیندهگرایی، ساخت جامعه و در نهایت تکنولوژیهای زمان نظیر ساعت و تقویم، معانی و کارکردهای جدیدی از زمان را ارائه میدهد. هدف از نگارش این مقاله مقایسه این معانی با فلسفة زمان صدرالمتألهین است. با استفاده از روش مقایسهای ابتدا به بررسی فلسفه زمان ملاصدرا و اندیشههای گیدنز پیرامون زمان پرداخته و سپس شباهتها و تفاوتهای دو اندیشه تبیین گشتهاند. زمان در فلسفه ملاصدرا وجود سیال تلقی شده و از آنجا که افاضه وجود دائما ادامه دارد، زمانمندی بخشی از هستی موجودات تلقی میگردد و بدین دلیل که تقدم و تاخر زمانی ناشی از تقدم و تاخر ذاتی موجودات است لذا موقعیت تاریخی نه امری بیرونی، آنچنان که گیدنز تصور میکند بلکه در ذات هستی انسان و دیگر موجودات نهادینه شده است. ناشی شدن تقدم و تاخر زمانی از تقدم و تاخر وجودی، تعلیق زمان حال به گذشته یا آینده را منتفی ساخته و لحظه حال استقراری تام مییابد. شباهت عمده دو اندیشه در یکی دانستن بقا و زمان در این جهان است.