عزیز جشاننژاد؛ عباس جوارشکیان
دوره 6، شماره 2 ، تیر 1394، ، صفحه 15-41
چکیده
در تفکر ملاصدرا و ابنعربی، از سه جنبة هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی، میتوان به اثبات وحدت وجود پرداخت، و میتوان گفت این سه به نوعی در هم آمیختهاند. روح افکار ابنعربی، چیزی جز وحدت وجود نیست. وحدت وجودی که، مبنای آن، واقعگرایی، یا همان اصالت وجود مبتنی بر کشف، شهود و تجربه است.
ملاصدرا نیز، با طرح اصالت وجود، راه ...
بیشتر
در تفکر ملاصدرا و ابنعربی، از سه جنبة هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی، میتوان به اثبات وحدت وجود پرداخت، و میتوان گفت این سه به نوعی در هم آمیختهاند. روح افکار ابنعربی، چیزی جز وحدت وجود نیست. وحدت وجودی که، مبنای آن، واقعگرایی، یا همان اصالت وجود مبتنی بر کشف، شهود و تجربه است.
ملاصدرا نیز، با طرح اصالت وجود، راه را، برای وحدت موجودات عالم، باز کرد، و ما سوی الله را، چیزی جز شعاعها و پرتوهای نور حقیقی، و حقیقت وجود (ذات لایزال الهی) نمیداند. آنچه اصیل و یگانه است، همان هستی و ذات خداوند است. او، در عین پیروی و دفاع از دیدگاه ابنعربی در وحدت وجود، بر خلاف وی، که روش عقلی را در الهیات، نه کافی میداند و نه لازم، تلاشهایی برای عقلانیکردن آنچه ورای طور عقل است را، برای فهم عموم، انجام داده است. در این نوشتار، تلاش بر این است تا مبانی و سبک این دو حکیم و عارف الهی از سه جنبة مذکور، یعنی معرفتشناسی، هستیشناسی، و انسانشناسی، در شکلگیری نظریة وحدت وجود، بررسی و مقایسه شود.