اصغر محمدی؛ سحر کاوندی؛ محسن جاهد
چکیده
ریشة «أمن» یکی از محوریترین و اساسیترین مفاهیم قرآنی و مسائل اعتقادی است. تفسیرهای متکثر و متعارض ایمان از نظر متکلمان اسلامی موجب شده تا برخی، دیگران را به کُفر – نقطة مقابلِ ایمان- متّهم کنند. اینکه ایمان را امری معرفتی ـ شناختی بدانیم در دو حوزه معنایی به کار میرود: اول اینکه دستیابی به ایمان از طریق عقل و استدلالهای ...
بیشتر
ریشة «أمن» یکی از محوریترین و اساسیترین مفاهیم قرآنی و مسائل اعتقادی است. تفسیرهای متکثر و متعارض ایمان از نظر متکلمان اسلامی موجب شده تا برخی، دیگران را به کُفر – نقطة مقابلِ ایمان- متّهم کنند. اینکه ایمان را امری معرفتی ـ شناختی بدانیم در دو حوزه معنایی به کار میرود: اول اینکه دستیابی به ایمان از طریق عقل و استدلالهای عقلی حاصل میشود؛ دوم اینکه اساساً ماهیّت ایمان از جنس معرفت و شناخت است. پژوهش حاضر که به روش توصیفی- تحلیلی انجام پذیرفته، هیچیک از این دو دیدگاه را قریب به صواب ندانسته و در صدد تبیین این مسئله است که ایمان میتواند بدون استدلال عقلی و معرفتی (به عنوان جزء ایمان) حاصل آید. برای اثباتِ این مدّعا ابتدا به بررسی اجمالیِ تلقّی متکلمان از ایمان پرداخته شده، تا نشان داده شود که صرفاً از سنخ معرفت نبودن ایمان و نیز عدم لزوم حصول آن از طریق استدلال عقلی ، نظریهای است که در میان متکلمان اسلامی ریشه دارد و به نظر میرسد استدلالهای این گروه قابل دفاعتر از گروه رقیب باشد. سپس با نگاهی مختصر به برخی از آیات، شواهدی بر اینکه ایمان از دیدگاه قرآن امری است مربوط به ساحت احساسی-عاطفیِ آدمی، آورده شده است.
امیر دل زنده نژاد؛ یداله رستمی
چکیده
وجوه اشتراک فراوانی در تفکر ملاصدرا و نیشیداکیتارو ژاپنی وجود دارد. هر دو نگاهی کل نگر و وحدت انگارانه به هستی دارند و معرفت شناسی و انسان شناسی آنان، خصلتی هستی شناسانه دارد. بنیاد معرفت وشناخت آدمی همان بنیاد جهان است و واقعیت از جنس آگاهی است. هردو به وحدت بین سوژه و ابژه معتقدند. واقعیت در ساحت نفس انسان به ظهور میرسد و آشکار ...
بیشتر
وجوه اشتراک فراوانی در تفکر ملاصدرا و نیشیداکیتارو ژاپنی وجود دارد. هر دو نگاهی کل نگر و وحدت انگارانه به هستی دارند و معرفت شناسی و انسان شناسی آنان، خصلتی هستی شناسانه دارد. بنیاد معرفت وشناخت آدمی همان بنیاد جهان است و واقعیت از جنس آگاهی است. هردو به وحدت بین سوژه و ابژه معتقدند. واقعیت در ساحت نفس انسان به ظهور میرسد و آشکار میشود. در فرایند علم به جهان، نزد این دو فیلسوف ،یک عنصر ماورائی و متعالی تر از نفس دخالت دارد.انسان در ادراک جهان در حالت انفعال نیست بلکه نفس حضوری فعّال در این فرایند دارد. صدق و کذب وصف حالات گزارهای و مفهومی/زبانی است. انسان با عمل ورزی، خویش را میسازد. وجوه اشتراکی هم در مبانی هستی شناختی معرفت در نزد هردو مشاهده میشود مانند بی تعینی و بی صورتی بنیاد نهائی هستی و نحوه ظهور و تجلی این بنیاد در موجودات متعین و کثیر و فعلیت یافته. ما در این تحقیق صرفاَ به وجوه اشتراک این دو متفکر پرداختهایم و بررسی وجوه افتراقات همین مباحث را می توان موضوع پژوهشی دیگر قرار داد.
سیدمحمدرضا امیری طهرانی
چکیده
این نوشتار بر آن است که نسبت علوم انسانی و اجتماعی کاربردی را با حکمت عملی بررسی و تحلیل کند. برای این هدف و به کمک روش تحلیل مفهومی، در آغاز با اشاره به تعریف کاربرد و هم چنین فعل و عمل، به تحلیل مفهوم علوم انسانی و اجتماعی کاربردی و حکمت عملی می پردازد. سپس مفهوم فرونسیس نزد ارسطو و هم چنین حکمت عملی نزد فیلسوفان مسلمان را مطالعه و تحلیل ...
بیشتر
این نوشتار بر آن است که نسبت علوم انسانی و اجتماعی کاربردی را با حکمت عملی بررسی و تحلیل کند. برای این هدف و به کمک روش تحلیل مفهومی، در آغاز با اشاره به تعریف کاربرد و هم چنین فعل و عمل، به تحلیل مفهوم علوم انسانی و اجتماعی کاربردی و حکمت عملی می پردازد. سپس مفهوم فرونسیس نزد ارسطو و هم چنین حکمت عملی نزد فیلسوفان مسلمان را مطالعه و تحلیل می کند. با بررسی تعاریف متفاوت حکمت عملی نزد حکمای مسلمان، آرای آنان را با فرونسیس ارسطو می سنجد. آنگاه به بررسی نسبت علوم انسانی و اجتماعی کاربردی و حکمت عملی اهتمام می کند و وجوه افتراق و اشتراک آنها را تحلیل می نماید. با توجه به تفاوت سرشت علوم انسانی و اجتماعی کاربردی که تکنولوژی به شمار می رود با حکمت عملی که فضیلت محسوب می شود، سرانجام این پرسش چونان یک مسئله ی باز مطرح می شود که آیا منطقا فرونسیس می تواند از علوم انسانی و اجتماعی محض چونان حکمت نظری، در رهنمون شدن انسان به سوی عمل فضیلت مند بهره مند شود؟ و در صورت امکان آیا این امر، گونه ای از علوم انسانی و اجتماعی کاربردی به شمار می رود؟
اکرم عسکرزاده مزرعه؛ سید علی علم الهدی
دوره 7، شماره 3 ، آذر 1395، ، صفحه 15-37
چکیده
چکیده: ملاصدرا و زاگزبسکی دایرۀ معرفت را به فهم وسعت داده اند، معتقدند فاعل شناسا می تواند با کسب فضایل عقلانی و اخلاقی به طور ارادی بستر مناسب شکل گیری باور صادق را مهیا نماید. ایشان فضایل عقلانی را موجد باور می دانند و معتقدند فضایل اخلاقی در مؤدی بودن باور به صدق مؤثرند و رذایل اخلاقی مانع حصول باور صادق هستند. از نظر زاگزبسکی و ملاصدرا ...
بیشتر
چکیده: ملاصدرا و زاگزبسکی دایرۀ معرفت را به فهم وسعت داده اند، معتقدند فاعل شناسا می تواند با کسب فضایل عقلانی و اخلاقی به طور ارادی بستر مناسب شکل گیری باور صادق را مهیا نماید. ایشان فضایل عقلانی را موجد باور می دانند و معتقدند فضایل اخلاقی در مؤدی بودن باور به صدق مؤثرند و رذایل اخلاقی مانع حصول باور صادق هستند. از نظر زاگزبسکی و ملاصدرا فاعل شناسا به طور آگاهانه و ارادی می تواند برخی از فضایل اخلاقی و عقلانی را در خود ایجاد کند و رذایل اخلاقی را از بین ببرد تا زمینه و شرایط اعتمادپذیر و قابل اطمینانی برای شکل گیری و ایجاد باورها ایجاد شود. از نظر ایشان فاعل شناسایی که انگیزه و نیّت کسب معرفت را دارد می تواند با ایجاد بستر و زمینه مناسب برای حصول باور صادق، به صدق دست یابد. در این پژوهش پی گیری می شود در نظریه معرفت شناختی و فلسفه ملاصدرا دایره آگاهی های معتبر انسان به گستردگی فهم است؟ و اگر اینگونه است از نظر ملاصدرا چه عواملی در شکل گیری و مؤدی به صدق بودن فهم به عنوان علل زمینه ای مؤثر هستند؟
محمدکاظم علمی سولا؛ سیده اکرم برکاتی
دوره 6، شماره 1 ، اردیبهشت 1394، ، صفحه 67-94
چکیده
پژوهش حاضر، به بررسی دیدگاههای ریکور و ملاصدرا در مبحث خیال و نقش مؤثر تخیل بهویژه در حوزة معرفت میپردازد. گرچه مبادی دو فیلسوف در این باره متفاوت است، در حوزههای خاصی شباهتهای قابل توجهی در اندیشههای این دو ظاهر میشود. ریکور که یکی از فیلسوفان معاصر حوزة هرمنوتیک است از مباحثی نظیر نشانهشناسی، زبانشناسی، ساختارگرایی، ...
بیشتر
پژوهش حاضر، به بررسی دیدگاههای ریکور و ملاصدرا در مبحث خیال و نقش مؤثر تخیل بهویژه در حوزة معرفت میپردازد. گرچه مبادی دو فیلسوف در این باره متفاوت است، در حوزههای خاصی شباهتهای قابل توجهی در اندیشههای این دو ظاهر میشود. ریکور که یکی از فیلسوفان معاصر حوزة هرمنوتیک است از مباحثی نظیر نشانهشناسی، زبانشناسی، ساختارگرایی، و معرفتشناسی رایج در فلسفة تحلیلی، برای غنیساختن هرمنوتیک استفادة بسیار کرده است. بدینسبب، مسئلة زبان در اندیشة وی نقشی محوری دارد. تفاوت مبنایی اندیشة ریکور با ملاصدرا در مبحث تخیل، به این جهت است که در اندیشة ریکور، «زبان»، مبنای تبیین تخیل است. وی نقش تخیل در شناخت را از طریق زبان توضیح میدهد. اما ملاصدرا عمل تخیل در ایجاد معرفت را عمل قوهای از قوای نفس میداند و مستقیماً به زبان نمیپردازد. اما به رغم این تفاوت مبنایی، هر دو فیلسوف تخیل را واسطهای میان جهان اعیان و دنیای درون ذهن، میدانند و هر دو، این امکان را با مفهوم اجتماع دو امر متباین توضیح میدهند.
محمدکاظم علمی سولا؛ طوبی لعل صاحبی
دوره 5، شماره 3 ، آذر 1393، ، صفحه 65-80
چکیده
ملاصدرا و کانت، به عنوان دو فیلسوف مهم اسلامی و غربی، تأکید و تمرکز ویژهای بر مسئلۀ «خود» یا «نفس» داشتهاند. نفس از دیدگاه ملاصدرا معانی و مراتب گوناگونی دارد که در برخی از آنها، منفصل از بدن وجود داشته و در برخی مراتب، عین بدن میشود و پس از طی مراحل نباتی و حیوانی، عنوانِ نفس ناطقه بر آن قابل اطلاق است. این نوشتار ...
بیشتر
ملاصدرا و کانت، به عنوان دو فیلسوف مهم اسلامی و غربی، تأکید و تمرکز ویژهای بر مسئلۀ «خود» یا «نفس» داشتهاند. نفس از دیدگاه ملاصدرا معانی و مراتب گوناگونی دارد که در برخی از آنها، منفصل از بدن وجود داشته و در برخی مراتب، عین بدن میشود و پس از طی مراحل نباتی و حیوانی، عنوانِ نفس ناطقه بر آن قابل اطلاق است. این نوشتار درصدد تبیین این امر است که حدوث نفس ناطقه با پذیرش عقل نظری ممکن میشود اما بقای آن، در فرایند رشد عقل نظری و عملی صورت میپذیرد. این مسئله با دیدگاه کانت به عنوان فیلسوفی معرفتشناس که پیدایش نفس استعلایی را در کارکرد عقل نظری یا معرفت یقینی، و بقای آن را صرفاً در کارکرد عقل عملی میسر میداند، قابل مقایسه است
اعظم قاسمی
دوره 3، شماره 1 ، شهریور 1391، ، صفحه 97-117
چکیده
از دیدگاه دکتر نصر، ریشة بسیاری از بحرانهای انسان معاصر جدایی معرفت از معنویت است. به همین دلیل، معرفت قدسی در منظومة فکری او حائز بیشترین اهمیت است. مباحثی که وی، در خصوص معرفت، مطرح میکند، به طور بنیادین، با مباحث فیلسوفان معرفتشناس غربی متفاوت است. دلیل این امر آن است که وی معرفتشناسی غربی را غیر قدسی و ...
بیشتر
از دیدگاه دکتر نصر، ریشة بسیاری از بحرانهای انسان معاصر جدایی معرفت از معنویت است. به همین دلیل، معرفت قدسی در منظومة فکری او حائز بیشترین اهمیت است. مباحثی که وی، در خصوص معرفت، مطرح میکند، به طور بنیادین، با مباحث فیلسوفان معرفتشناس غربی متفاوت است. دلیل این امر آن است که وی معرفتشناسی غربی را غیر قدسی و لذا، غیر قابل پذیرش میداند. هرچند نصر معتقد است، در حال حاضر، در غرب، معرفت قداستزدایی شده است، اما با این حال، او به اینکه کنه معرفت همچنان از امر قدسی جداییناپذیر است باور راسخ دارد، لذا احیای این معرفت را امری ممکن میداند. او بر این باور است که اگر انسان معاصر بخواهد بر چالشهای پیش رو فائق آید، لازم است به احیای معرفت قدسی بپردازد؛ البته دکتر نصر در معرفتشناسی داعیهدار مکتب جدیدی نیست و به معرفتشناسی حکمای مسلمان پایبند است. در این مقاله برآنایم تا به تحلیل و تبیین معرفت قدسی نزد نصر و درنهایت، به بررسی و نقد دیدگاه وی بپردازیم.