ویژگی میانرشتهای بودن مطالعات «تمدن پژوهی»، دایرة نگاه به مسائل این حوزه را از حصر در یک یا چند دستة تخصصی خاص بیرون کرده و در گسترة وسیعتری قرار میدهد. این چالش بهویژه در تحلیل اصل مفهوم تمدن بیش از هر جای دیگر خود را نمایان میسازد، چراکه ما با واژهای چندوجهی روبهرو هستیم که مفاهیم همعرض دیگری را نیز در جنب خود ...
بیشتر
ویژگی میانرشتهای بودن مطالعات «تمدن پژوهی»، دایرة نگاه به مسائل این حوزه را از حصر در یک یا چند دستة تخصصی خاص بیرون کرده و در گسترة وسیعتری قرار میدهد. این چالش بهویژه در تحلیل اصل مفهوم تمدن بیش از هر جای دیگر خود را نمایان میسازد، چراکه ما با واژهای چندوجهی روبهرو هستیم که مفاهیم همعرض دیگری را نیز در جنب خود قرار میدهد؛ مقولههای انسان، فرهنگ، جامعه، تاریخ، و دین، واژگان همخانوادة مفهوم تمدن به حساب آمده و حل گرة فهم کرانههای ناپیدای این معنا، در گرو فهم پیکرة این خانواده است. از سویی پیراستن حوزة مفهومی هر واژه و از سوی دیگر درهمتنیدن نظاموارة آنها با یکدیگر تا نسبت تأثیر هر کدام در دیگری آشکار شده و در نهایت به تعریف نظاممندی دست یابیم. در مقدمه، پس از اشاره به هدف مقاله در تعیین مؤلفههای مفهومی تمدن (به جای تعریف آن) به فرضهای سهگانة «عدم تحقق تمدن اسلامی در دنیای معاصر» و «ضرورت ایجاد تمدن نوین اسلامی» و نیز «امکان تحقق تمدن نوین اسلامی» اشاره میشود و سپس در گام نخست و به جهت تحلیل روشمند مسئله، از مدل «مجموعهنگر» یاد میکنیم که مهمترین ویژگی آن، نگاه به مفاهیم همتراز به صورت سیستمی است و آنگاه با تحلیل نسبت مفهوم تمدن با چهار واژة دیگر به ارائة برداشتی جدید از تمدن دست خواهیم یافت. بیان امتیازات و مراحل پنجگانة مدل تحلیل، بخش دیگر مقاله را تشکیل میدهد و بر این پایه و با نظر به کاربرد واژة تمدن غربی در دنیای کنونی، نشان داده میشود که مدل مطرح با تحلیل مؤلفههای مورد نظر، علاوه بر رعایت اصل سازگاری درون منطقی، توان تحلیل وضعیت موجود تمدن غالب را نیز داراست و به همین سبب سخن از نمود یک تحلیل جامع میرود. در نهایت بر اساس مفهوم به دست آمده و با القای خصوصیت از معنای تمدن غربی، سعی در رونمایی مؤلفههای مفهومی تمدن خواهد داشت. بدینسان از مؤلفههای هشتگانه سخن به میان میآید: سیطرة فراملی، ارادة جمعی و انسانی؛ عنصر سرزمین و مهد؛ منحصرنبودن به مرزهای جغرافیایی؛ شمولیت در روابط انسانی؛ نفوذ و برتریطلبی؛ تعالیجویی؛ و تأثیر در تحولات تاریخی. دست آخر با تطبیق عناصر تحلیلی فوق، نیمنگاهی نیز به مفهوم تمدن اسلامی میاندازیم
این مقاله به بررسی ارتباط و نسبت بحران زیست محیطی جهان معاصر با مبانی فلسفی آن میپردازد تا از این طریق راهی به سوی طرح دیدگاههای دینی در مسئله بگشاید. بحران جهانی موجود را جدای از ریشههای زیستشناسی و تجربی آن و آنچه در حوزة علوم طبیعی و زیستی و تکنولوژی مطرح میشود میتوان با ریشهها و علل عمیقتری نیز پیوند ...
بیشتر
این مقاله به بررسی ارتباط و نسبت بحران زیست محیطی جهان معاصر با مبانی فلسفی آن میپردازد تا از این طریق راهی به سوی طرح دیدگاههای دینی در مسئله بگشاید. بحران جهانی موجود را جدای از ریشههای زیستشناسی و تجربی آن و آنچه در حوزة علوم طبیعی و زیستی و تکنولوژی مطرح میشود میتوان با ریشهها و علل عمیقتری نیز پیوند زد و آن، تحلیل مسئله از زاویة مبانی و رویکردهای فلسفی است. مقالة حاضر از این منظر به تحلیل موضوع پرداخته تا درنهایت نتیجه گیرد که یکی از راههای برونرفت از بحران، تحول مبنایی در ساختار علوم معاصر است.
بدینسان پس از ارائة مقدمهای کوتاه در طرح مسئله، از حکومت نگاه اومانیستی در عصر جدید و ارتباط این مبنای فلسفی با نقش علوم و تکنولوژی جهان غرب سخن گفته و نتیجه میگیرد که تغییر و تحول در حوزة «فلسفه»، «علم»، و «فنّاوری» بیارتباط با یکدیگر نیستند و سپس در پایان به چند راهحل علمی و کاربردی نیز اشاره دارد.
هدف نهایی مقاله، طرح راهحل برای چارهجویی بحران زیست محیطی جهان معاصر با ضرورت تحول در حوزة علوم و ضرورت تولید علم دینی است تا راه برای فرار از بحرانهای ساخته و پرداختة مبانی فلسفی مادیگرایانه فراهم شود