فلسفه
حسن عباسی حسین آبادی
چکیده
انسانشناسی در اندیشه ابنرشد از جهات مختلف مانند اجتماعی و سیاسی (مدنیبالطبع)، فلسفی با تکیه بر عقل انسان، و از حیث کلامی و از حیث اخلاقی قابل بحث است. بحث انسان بهعنوان «اشرف مخلوقات» هر چند قرائتی دینی از انسان است مسئله: پرسش ایناست مواجهۀ ابنرشد با نگاه فلسفی به «انسان بهعنوان اشرف مخلوقات» چگونه است و چه ...
بیشتر
انسانشناسی در اندیشه ابنرشد از جهات مختلف مانند اجتماعی و سیاسی (مدنیبالطبع)، فلسفی با تکیه بر عقل انسان، و از حیث کلامی و از حیث اخلاقی قابل بحث است. بحث انسان بهعنوان «اشرف مخلوقات» هر چند قرائتی دینی از انسان است مسئله: پرسش ایناست مواجهۀ ابنرشد با نگاه فلسفی به «انسان بهعنوان اشرف مخلوقات» چگونه است و چه تبیینی از آن دارد؟روش: این مقاله با روش تحلیلی- توصیفی به بررسی و نقد مسئلۀ اشرف مخلوقات و نیز قرائت فلسفی از انسان در قالب اصطلاحهای «انسان اشرف مخلوقات»، «خلیفهالله»، «انسان محیط بر عالم» و «انسان صورت خدا» در ابنرشد میپردازد یافتهها ابنرشد از سه عبارت «اشرف محسوسات» و «اشرف مخلوقات» و «اشرف موجودات» سخن میگوید که از میان آنها «اشرف موجودات» خاص خداست؛ «اشرف مخلوقات» خاص عقول است و «اشرف محسوسات» دربارۀ انسان بکار میرود؛ چون انسان واسط دو عالم محسوس و معقول است.. نتیجه این نوشتار این است که با استفاده از دو دلیل «اختراع» و «عنایت»، تقریر ابنرشد از این مسئله میتوان بر اشرف مخلوقات بودن انسان از حیث الهیاتی، از حیث طبیعی، و دینی توجیه ارائه کرد هم بر اشرف مخلوقات نبودن او آنهم از حیث مقایسه انسان با عقول مجرد دلیل آورد .
حسن عباسی حسینآبادی
چکیده
مفهوم «کمال» در اندیشه ارسطو بهطور کلی با دو واژه «انرگیا» و «انتلخیا» بیان شده است که هر دو در انگلیسی به (Actuality) ترجمه شده است. ارسطو در بحث علمالنفس برای تعریف نفس یکبار نفس را به صورت بدن طبیعی تعریف کرده است و در ادامه آن را به «کمال اول» تعریف کرده است و «کمال نخستین» را در برابر کمال نهایی یا ثانوی ...
بیشتر
مفهوم «کمال» در اندیشه ارسطو بهطور کلی با دو واژه «انرگیا» و «انتلخیا» بیان شده است که هر دو در انگلیسی به (Actuality) ترجمه شده است. ارسطو در بحث علمالنفس برای تعریف نفس یکبار نفس را به صورت بدن طبیعی تعریف کرده است و در ادامه آن را به «کمال اول» تعریف کرده است و «کمال نخستین» را در برابر کمال نهایی یا ثانوی قرار داده است. او در تبیین کمال بودن نفس و چرایی «کمال نخستین» برای نفس از آنالوژی تناسب بهره میگیرد. پرسش این است چرا در تعریف نفس از صورت به کمال گذر کرده است؟ معنی کمال در تعریف نفس چیست؟ مراد از «اولی» بودن در «کمال» در تعریف نفس چیست؟ چرا ارسطو نفس را کمال نخستین معرفی کرده است؟ مؤلفههای کمال نخستین نسبت به کمال نهایی چیست؟ بهره ارسطو از آنالوژیها در تعریف نفس چه بوده است؟ در این نوشتار با بیان آنالوژیها در تعریف نفس در صدد تحلیل این مسئله و پاسخگویی به این پرسشها هستیم.