محمد سعیدیمهر؛ سعید مقدس
دوره 3، شماره 2 ، بهمن 1391، ، صفحه 99-123
چکیده
در تبیین نسبت میان اختیار انسان با ضرورت علّی فعل اختیاری، دو دیدگاه کلی وجود دارد: «سازگارگرایی» که به سازگاری این دو باور دارد و «ناسازگارگرایی» که اختیاریبودن فعل را با ضرورت علّی آن ناسازگار میداند. علامه طباطبایی در مقام بسط یکی از نظریات سازگارگرایانه، با توسل به «امکان بالقیاس» فعل اختیاری در مقایسه ...
بیشتر
در تبیین نسبت میان اختیار انسان با ضرورت علّی فعل اختیاری، دو دیدگاه کلی وجود دارد: «سازگارگرایی» که به سازگاری این دو باور دارد و «ناسازگارگرایی» که اختیاریبودن فعل را با ضرورت علّی آن ناسازگار میداند. علامه طباطبایی در مقام بسط یکی از نظریات سازگارگرایانه، با توسل به «امکان بالقیاس» فعل اختیاری در مقایسه با فاعل آن، میکوشد از سازگارگرایی دفاع کند. در این نظریه، فعل انسان نسبت به هریک از جزء العلّهها، از جمله خود انسان، امکان بالقیاس دارد، اما نسبت به مجموع آنها، که همان علت تامه است، دارای وجوب بالقیاس است و حقیقت اختیاریبودن فعل نیز چیزی جز همان امکان بالقیاس نسبت به فاعل نیست. به این ترتیب، «ضرورت فعل به نسبت علت تامهاش»، منافاتی با «امکان آن در قیاس با علت ناقصهاش» و درنتیجه، با اختیاریبودن آن ندارد. این نظریة سازگارگرایانه از سوی برخی ناسازگارگرایان معاصر نقد شده است. در این مقاله پس از تبیین دیدگاه علامه به بررسی نقدهای وارد بر آن خواهیم پرداخت.