فلسفه
افرا خاکزاد؛ هادی ربیعی؛ محمد اکوان
چکیده
در مقاله حاضر به بررسی این پرسش پرداخته میشود که قوای ادراکی در حصول لذت از آثار هنری چه نقشی دارند؟ آثار هنری اموری محسوس قلمداد میشوند و بنا به تعریف ابن سینا از لذت حسی به مثابه ادراک امر محسوس ملائم، این آثار نیز همچون دیگر محسوسات ممکن است متعلَّق ادراک حسی قرار بگیرند و به شرط ملائمت موجدِ لذت حسی گردند. با این حال، مدعای ...
بیشتر
در مقاله حاضر به بررسی این پرسش پرداخته میشود که قوای ادراکی در حصول لذت از آثار هنری چه نقشی دارند؟ آثار هنری اموری محسوس قلمداد میشوند و بنا به تعریف ابن سینا از لذت حسی به مثابه ادراک امر محسوس ملائم، این آثار نیز همچون دیگر محسوسات ممکن است متعلَّق ادراک حسی قرار بگیرند و به شرط ملائمت موجدِ لذت حسی گردند. با این حال، مدعای این پژوهش این است که بر اساس دیدگاههای ابن سینا لذتی که از آثار هنری، به عنوان گونهای از امور محسوس، حاصل میشود لذتی صرفاً حسی و وابسته به قوای حسی ظاهری پنجگانه نیست. برای بررسی این مدعا ویژگیهای لذت زیباییشناختی و نیز جایگاه معرفتی این لذت مورد سنجش قرار میگیرد و لذت از هنرهای شعر، نقاشی و موسیقی از دیدگاه ابن سینا تبیین میشود. در نهایت، نشان داده میشود که لذت زیباییشناختی از آثار هنری در درجهی اول لذتی معقول و وابسته به قوهی ناطقه و سپس به ترتیب لذتی مخیل و وابسته به قوهی خیال و لذتی محسوس و وابسته به قوای ادراکی ظاهری است. در میان قوای ادراک ظاهری نیز قوای بینایی و شنوایی به ترتیب از بیشترین توانایی در کسب لذت زیباییشناختی از هنرها برخوردارند.
فلسفه
علی سیاح؛ شمس الملوک مصطفوی؛ رضا داوری اردکانی
چکیده
فارابی سعادت را برترین خیری میداند که انسان به سوی آن در حرکت است. انسان که موجودی بالطبع مدنی است تنها از طریق حضور در مدینهی فاضله است که میتواند به کمال و سعادت دست یابد. راه رسیدن به سعادت عبارت است از تعقل نظری، اندیشیدن به معقولات و فلسفهورزی که البته در اختیار و انحصار خواص است. فارابی در اینجا از نیروی خیال بهره میگیرد ...
بیشتر
فارابی سعادت را برترین خیری میداند که انسان به سوی آن در حرکت است. انسان که موجودی بالطبع مدنی است تنها از طریق حضور در مدینهی فاضله است که میتواند به کمال و سعادت دست یابد. راه رسیدن به سعادت عبارت است از تعقل نظری، اندیشیدن به معقولات و فلسفهورزی که البته در اختیار و انحصار خواص است. فارابی در اینجا از نیروی خیال بهره میگیرد تا راه تمامی انسانها را به تحصیل سعادت هموار کند. تخیل قوهای از نفس است که به حفظ صورت محسوسات، دخلوتصرف در آنها و محاکات امور محسوس و معقول میپردازد. این کارکرد آخر ابداع فارابی است و در فلاسفهی پیش از او بهویژه افلاطون و ارسطو دیده نمیشود، چرا که افلاطون پستترین جایگاه را به خیال نسبت میدهد و ارسطو محاکات امور معقول را جزو وظایف آن نمیشمارد. نشان خواهیم داد تخیل نقش پررنگ دیگری نیز در فلسفهی فارابی بر عهده دارد. این قوه در مرکز نظریهی نبوت فارابی قرار گرفته است. متخیلهی نبی در کمال توانایی است و معقولات از عقل فعال به آن افاضه میشود؛ یعنی محمل وحی است. همچنین نیل به سعادت انسانها نیز مستلزم تخیل است. خواص و در زمرهی آنان هنرمندان میتوانند معقولات به متخیلهی جمهور مردم بیافکنند و از آنجا که این قوه توان محاکات معقولات را دارد، واسطهای است در مسیر دستیابی به سعادت. نهایتاً مشخص خواهد شد، هنرمندان که در انجام این مهم از شیوههای اقناعی بهره میبرند، در مدینهی فاضله از جایگاهی والا برخوردارند.
محمدکاظم علمی سولا؛ سیده اکرم برکاتی
دوره 6، شماره 1 ، اردیبهشت 1394، ، صفحه 67-94
چکیده
پژوهش حاضر، به بررسی دیدگاههای ریکور و ملاصدرا در مبحث خیال و نقش مؤثر تخیل بهویژه در حوزة معرفت میپردازد. گرچه مبادی دو فیلسوف در این باره متفاوت است، در حوزههای خاصی شباهتهای قابل توجهی در اندیشههای این دو ظاهر میشود. ریکور که یکی از فیلسوفان معاصر حوزة هرمنوتیک است از مباحثی نظیر نشانهشناسی، زبانشناسی، ساختارگرایی، ...
بیشتر
پژوهش حاضر، به بررسی دیدگاههای ریکور و ملاصدرا در مبحث خیال و نقش مؤثر تخیل بهویژه در حوزة معرفت میپردازد. گرچه مبادی دو فیلسوف در این باره متفاوت است، در حوزههای خاصی شباهتهای قابل توجهی در اندیشههای این دو ظاهر میشود. ریکور که یکی از فیلسوفان معاصر حوزة هرمنوتیک است از مباحثی نظیر نشانهشناسی، زبانشناسی، ساختارگرایی، و معرفتشناسی رایج در فلسفة تحلیلی، برای غنیساختن هرمنوتیک استفادة بسیار کرده است. بدینسبب، مسئلة زبان در اندیشة وی نقشی محوری دارد. تفاوت مبنایی اندیشة ریکور با ملاصدرا در مبحث تخیل، به این جهت است که در اندیشة ریکور، «زبان»، مبنای تبیین تخیل است. وی نقش تخیل در شناخت را از طریق زبان توضیح میدهد. اما ملاصدرا عمل تخیل در ایجاد معرفت را عمل قوهای از قوای نفس میداند و مستقیماً به زبان نمیپردازد. اما به رغم این تفاوت مبنایی، هر دو فیلسوف تخیل را واسطهای میان جهان اعیان و دنیای درون ذهن، میدانند و هر دو، این امکان را با مفهوم اجتماع دو امر متباین توضیح میدهند.